آموزش تغییر باورها و افزایش فروش بدونه بازاریابی و تبلیغ

آموزش تغییر باورها و افزایش فروش بدونه بازاریابی و تبلیغ

آموزش تغییر باورها و افزایش فروش بدونه بازاریابی و تبلیغ

آیا ساختن باور قدرتمندکننده‌، کسب و کار را پررونق و فروش را افزایش می‌دهد یا باید بازاریابی‌‌، تبلیغ و … هم باشد؟

در کلاس و دوره های بازاریابی و آموزش فروش، این موارد را تدریس و تاکید می کنند :آموزش تغییر باورها

راهکارهای مهم برای فروش مؤثر و بیشتر: پوشش لباس واحد با رنگ و مدل یکسان توسط اعضای شرکت و…

یا در مبحث ایمیل مارکتینگ، راهکار کسب نتایج عالی برای فروش را اینگونه بیان می کنند : ارسال ایمیل هدیه برای افراد در مرحله اول بازاریابی اینترنی، سپس معرفی محصول اصلی برای فروش و تاکید می‌شود که اگر در ابتدا فقط محصول نهایی را برای فروش معرفی نمایید، این امر قطعاً به فاجعه و شکست می‌انجامد.

این تمثیل‌ها نه تنها در امر بازاریابی و فروش بلکه در همه مسائل و مباحث صدق می‌کند.

سؤالی که پیش می‌آید،‌این است که آیا این واقعیت برای همه بیزینس ها یکسان است؟

به نظر شما انتخاب و اجرای کدام یک از مراحل سود بیشتری به ارمغان می‌آورد؟

اصلاً مهم‌ترین عامل تعیین کننده کسب سود بیشتر چیست؟

واقعیت ماجرا این است که نتیجه نهایی ارتباط زیادی به عملکرد ما ندارد بلکه نتیجه تاثیر مستقیم باورهای ماست.

با قدرت عنوان می‌نمایم که تنها عامل که تعیین کننده موفقیت افراد می‌باشد، عامل باور است.

مثالی در زمینه کسب‌وکار ساختمان‌سازی می‌زنم.

باور افراد در حوزه صنعت ساختمان این است که بهترین حالت، سود نهایی ۱۰۰ درصد است. یعنی اگر شما ملکی با هزینه صد میلیارد بسازید و بتوانید با دویست میلیارد به فروش برسانید، از صد در صد سود بهره برده‌اید.

اما این بهترین حالت نیست بلکه فقط یک باور است، نه یک قانون مشخص و از قبل تعیین شده. من به شما اطمینان می‌دهم که هر شخص قدرت تغییر این اعداد و ارقام را دارد. به این شکل که هم می‌توان آن را افزایش داد و هم کاهش!

اما اکثر افراد سود صد در صد را بهترین حالت ممکن پنداشته و تصویر ذهنی که از خود دارند این است که دسترسی به بهترین حالت غیرممکن است،‌ این تصویر ذهنی باعث می‌شود که به ۵۰ درصد سود رضایت داده و آن را کافی می‌دانند.

باید این امر را جدی بگیرید که باورهای ما واقعاً تعیین کننده تجربیات ما هستند، در این ماجرا نیز همین باور مخرب شما را از سود صد درصد دور کرده و به پنجاه‌درصد قانع می‌سازد.

همواره افرادی را می‌بینیم که در حوزه کاری خاصی فعالیت می‌کنند اما نتایج مطلوبی به دست نمی‌آورند درحالی‌که دیگر همکارانشان در همان حوزه نتایج عالی و متفاوت از آن‌ها را در یک بازه زمانی کمتر و با همان امکانات،‌همان موقعیت جغرافیایی و همان وضعیت اقتصادی،‌تجربه می‌کنند.

جواب این تفاوت، تنها در سیستم باوری آن‌هاست زیرا اگر باورتان قدرتمند کننده باشد رفتارهایی از شما سر می‌زند و ایده‌هایی به ذهنتان می‌رسد یا موقعیت‌هایی خاص و عالی را جذب می‌کنید که باعث می‌شود نتایج فوق‌العاده‌ای را به دست آورید.

آنچه این تفاوت‌های فاحش را ایجاد می‌کند، عملکردهای متفاوت افراد در یک زمینه کاری مشترک نیست بلکه باوری است که در پس آن رفتار متفاوت پنهان است.

این امر در همه زمینه‌ها، همه کسب‌وکار و فعالیت‌ها و همه امور انسانی صدق می‌کند، برای اثبات این جمله،‌اگر در شرایطی قرار گرفتید که یکی از دوستان شما حکایت کسب‌وکار خود را این‌گونه بیان کرد که: ۲۰ سال است در زمینه‌ای خاص فعالیت می‌کنم اما با وجود تلاش فراوان نتوانسته‌ام هیچ سود مالی چشمگیر یا درآمد خوبی را کسب نمایم، شما باید در چنین شرایطی قبل از تصدیق و باور گفته‌های دوستتان، ابتدا یک جستجوی جامع در مورد دیگر افراد فعال در زمینه فعالیت دوستتان انجام دهید. با انجام این تحقیق پی می‌برید افراد بسیار زیادی وجود دارند که برعکس دوست شما در بازه زمانی کمتر یا تلاش فیزیکی کمتر سود مالی بسیار چشمگیر و متفاوت از دوست شمارا کسب نموده‌اند.

این نتیجه متفاوت فقط و فقط زاییده یک باور متفاوت با فرکانس مثبت و مؤثر است و ثابت می‌کند نتیجه‌ای که افراد از باور خود می‌گیرند تابع هیچ قانون واحد و مشخصی نمی‌باشد.

باید متذکر شوم که من درباره فکر حرف نمی‌زنم بلکه منظور من باور است و این دو موضوع کاملاً متفاوت‌اند.

باور چیست ؟

باور فکری است که بارها و بارها تکرار شده و سپس تبدیل به فکر مسلط شما گردیده است.

تجربه باورهای یک فرد قرار نیست تجربه باورهای شما باشد اگر شما باوری متفاوت و قوی داشته باشید نتیجه‌ای به همان اندازه متفاوت و قوی را تجربه خواهید کرد.

وقتی افراد می‌شنوند که تغییر باور همه چیز است، وقتی می‌فهمند که اگر باورهایشان را تغییر دهند، تجربه آنها از زندگی تغییر می‌کند وقتی این آگاهی را دریافت می‌کنند که اگر باورهای قدرتمند کننده‌ای درباره موفقیت مالی بسازم، به استقلال مالی می‌رسم، پر از هیجان و اشتیاق می‌شوند تا آنها نیز باورهایشان را تغییر دهند.

اما این اتفاق برای همان عده معدودی رخ می‌دهد که‌، واقعاً برای تغییر باور، تلاشی جدی به راه می‌اندازند و ذهنشان را از آنهمه باورهای محدود کننده بنیادین، شخم می‌زنند و این شیوه را متعهدانه تا رسیدن به نتیجه و سپس برای همیشه ادامه می‌دهند.

چون می‌فهمند که در این جهان قانونمند‌، راهی جز این نمی‌تواند باشد

اما اگر فردی نتوانند تمام اتفاقات زندگی‌اش را بدون استثناء حاصل باورها و فرکانس‌های خودش بداند و خاصیت فرکانسی جهان را درک کند‌، نمی‌تواند چنین تعهدی ایجاد کند و نمی‌تواند در این مسیر ثابت قدم پیش برود.

یعنی نمی‌تواند مثل وحی منزل بپذیرد که:

«جهان در هر لحظه به باورهای من واکنش نشان می‌دهد و اساس باورهایم را وارد زندگی‌ام می‌کند»

چون این اصل را نمی‌پذیرد‌، همواره می‌خواهد تمام راه را بداند. می‌خواهد تمام مسیر برایش مشخص باشد تا قدم‌ها را بردارد. می‌خواهد همه چیز از قبل تضمین شود تا او این شیوه را اجرا کند.

یعنی در شروع کا‌ر که اطلاعات خوبی درباره قوانین جمع می‌کند‌، آن اطلاعات را با باور یکی می‌داند‌.

سپس با این نگاه که باورهای قدرتمندکننده‌ را ساخته‌ام‌، به دنبال راهکاری برای تغییر اوضاع می‌گردد. یعنی با همان باورهای محدودکننده قبلی، به دنبال راهکار و نقشه کاملی می‌گردد تا به صورت واضح تمام مسیر را به او نشان دهد.

یعنی به او بگوید، ابتدا از نقطه A شروع می‌کنی، سپس در نقطه B به این نتیجه می‌رسی، سپس در نقطه C، این ایده را اجرا می‌کند و در نقطه Dاین نتیجه را می‌گیری، سپس در نقطه E این یکی کار را انجام می‌دهی و
در نهایت به نقطه نهایی یعنی نقطه F می‌رسی …

سپس هیچ ایده و راهکاری که بخواهد مسئله‌اش را حل کند‌، نمی‌یابد و ممکن است به این نتیجه برسد که باور کافی نیست. یا از خود بپرسد:

چرا با اینکه باورهایم را تغییر داده‌ام هیچ تغییر خاصی اتفاق نیفتاده؟

یا بپرسد‌، آخر این باورها چگونه می‌توانند فروش مرا بیشتر کنند‌، وقتی که هیچ کاری برای بازاریابی انجام نداده‌ام؟!

و از این جور سوالات…

اما سؤال اساسی که باید پرسیده شود این است که:

وقتی ما در جهانی فرکانسی زندگی می‌کنیم که کارش عکس العمل به فرکانس‌های هر لحظه‌ی ماست، آیا می‌تواند یک نقشه کاملاً مشخص و از پیش تعیین شده به ما ارائه دهد؟!

موضوع این است که جهان فقط می‌داند که این فرکانس مشخص، این نتیجه مشخص را به بار می‌آورد. اما جهان نمی‌داند که تو در یک هفته آینده کدام فرکانس را برایش ارسال می‌کنی.

مثل یک معادله ریاضی است. یعنی بر اساس عددهایی که در مجهولات معادله قرار می‌دهی، به جواب‌های مشخصی می‌رسی.

آموزش تغییر باورها

پس باید از خودت بپرسی: وقتی من در هر لحظه قادرم با تغییر کانون توجه ام، فرکانس متفاوتی به جهان ارسال کنم و جهان نیز بر اساس آن فرکانس مشخص به من پاسخ می‌دهد، آیا این ممکن است که تمام راه پله برایم مشخص باشد؟!

و مهم‌تر از همه، آیا اصلاً من نیازی دارم که تمام مسیر را بدانم؟! یا اینکه دانستن قدم بعدی کافی است؟!

اشتباه فردی که به محض اطلاع از قوانین، می‌خواهد با اطلاعات جدید اما با باورهای محدودکننده قبلی‌، نتایج جدیدی به دست بیاورد، همین جاست.

حال آنکه‌، کاملاً واضح و منطقی است که:

باورهای قبلی، همان راهکارهای قبلی را دارد

همان سؤالات قبلی پرسیده می‌شود، همان جواب‌های قبلی دریافت می‌شود و همان نتایج قبلی به بار می‌آید.

به همین دلیل است که بعضی‌ها، اطلاعات را با باور اشتباه می‌گیرند و توقع دارند به محض دریافت آگاهی و با اولین قدم ، نتایج بزرگی برایشان رخ دهد.

انتظار دارند یک شبه تمام باورهای محدود کننده و فقر آفرینی که در طی سالیان در ذهن اش ایجاد شده، تغییرکند.

به همین دلیل موضوع تغییر باورها را نه به مثال عزمی راسخ‌، بلکه در حد یک سعی و خطا امتحان می‌کنند.

در حد ببینم حالا چه می‌شود‌، آن را انجام می‌دهند، نه با ایمان و یقتین به اینکه: این تنها و تنها و تنها راه است.

برای همین، ذهنشان همواره به آنها می‌گوید:

خوب! باورت را تغییر می‌دهی، اما اگر شغلت تغییر نکند که نمی‌شود…

خوب! تا زمانیکه تو یک حقوق مشخص داری، چگونه فقط تغییر باور می‌تواند درآمدت را افزایش دهد؟

خوب! اگر کاری برای افزایش مشتری انجام ندهی، تبلیغ نکنی و فقط بنشینی و روی باورهایت کار کنی که امکان ندارد درآمدت زیاد شود؟

خوب اگر راست می‌گویی‌، چگونه می‌خواهی فقط با تغییر باورهایت این مسائٍل را حل کنی‌، آن مشتری‌ها را پیدا کنی‌، این درآمد را کسب کنی‌، این رابطه را ایجاد کنی و…

و از آنجا که هنوز باور قدرتمند کننده‌ای در کار نیست‌، قطعاً نمی‌تواند پاسخی بیابد که این موضوع برایش منطقی و راضی کننده باشد و از عهده نجواهای ذهنش بربیاید.

پروسه باورسازی خیلی ها به این شکل است که:

همزمان که به اصطلاح روی باورهایشان کار می‌کنند، تردیدهایشان را هم به همراه دارند و این تردیدها‌، همان روزنه‌هایی هستند برای نفوذ نجواهای ذهن و تعهد و تمرکز لازم برای تغییر باور را از آنها می‌گیرند.

ایمانش را به این موضوع که باورها عامل اصلی نتایج هستند، سست می‌کنند و بعداً نتیجه مشخص است:

چون تغییر باور هنوز صورت نگرفته، نتیجه خاصی هم بوجود نیامده، راهکاری که برایش جوابگو باشد، به او الهام نشده و از آنجا که به نظر خودش مدتی است که دارد روی باورهایش کار می‌کند اما دریغ از پاسخی راضی کنندi‌، در نتیجه شک‌هایشان دوباره بیشتر می‌شود و این باور محدودکننده ساخته می‌شود که:

تغییر باور جواب نمی‌دهد!

یعنی ذهن کاری می‌کند تا دوباره آنها را به شیوه قبلیِ خودشان و همان باورهای محدود کننده قبلی‌شان و حتی محدود کننده تر باز گرداند.

همان روشی که می‌خواست با عمل با انجام یک کار فیزیکی مثل تغییر شغل، مثل تبلیغات در زمان نامناسب و در مکان نامناسب، مثل تغییر کارمند، تغییر محصول، تغییر بازار‌، گرفتن یک مدرک دیگر‌، آموختن یک مهارت دیگر‌، رفتن به شهری دیگر‌، تغییر دکوراسیون و … درآمدش را افزایش دهد.

و دوباره وارد سیکل همان مشکلات و ماجراهای قبلی می‌شود.

اما جهان اینگونه عمل نمی‌کند، جهان با هدایت کار می‌کند.

شما نمی‌توانی بپرسی آیا با داشتن باورهای قدرتمند کننده، نیازی هم به بازاریابی هست یا خیر.

بلکه فقط می‌توانی آن باورهای قدرتمند کننده را ایجاد کنی تا آن باورها شما را وارد مدار راهکارهایی نمایند که جواب می‌دهد.

زیرا پاسخ این سؤال را‌، فقط آن باور قدرتمند کننده می‌تواند به شما بدهد.

زیرا راهکارهای جهان برای تو‌، همیشه همسنگ باورهایت هستند و جهان راهکارهایش را بر اساس باوری به شما ارائه می‌دهد که‌، در آن لحظه داری

زیرا تا آن باور ساخته نشود، هیچ دسترسی‌ای به پاسخ و راهکار که جوابگوی مسائلت باشد و نتیجه مورد دلخواهت را بیافریند، نداری.

زیرا جهان در هر لحظه به فرکانس‌های تو بازخورد می‌دهد و هر جوابی که در این لحظه دریافت کنی، جوابی به باور کنونی‌ات است.

یعنی اگر آن باور قدرتمند کننده نباشد، آن پاسخ و آن راهکار هرگز نمی‌تواند نتیجه‌ای بیافریند.

زیرا تنها چیزی که جهان درباره تو می‌شناسد و به آن پاسخ می‌دهد‌، فرکانس است و نه عملکرد تو و نه کلمات تو و نه خواسته‌های تو.

فرکانس همیشه سرعتش بسیار بسیار بسیار بیشتر از عملکرد است. هر چند که آن فرکانس نهایتاً به یک عملکرد ختم می‌شود اما عملکردی که جواب می‌دهد.

زیرا باورهای تو چیزی جدا از اقدامات‌ات نیستند. اقدامات تو جلوه‌ی مشخص و واضح باورهایت هستند.

و همیشه ارتباط مشخص و همجنسی میان باورهای تو و نوع واکنش‌ها‌، راهکارها و ایده‌هایت وجود دارد که به راحتی توسط خودت قابل شناسایی است.

پس راهی نداری جز تغییر باورهایت نداری. وقتی باور تغییر کند‌، مدار تو را تغییر می‌دهد.

وقتی ساختار جهان را درک می‌کنی و قوانین سیستم را بشناسی‌، دیگر تردیدی نداری. دیگر نمی‌خواهی تمام مسیر برایت مشخص باشد.

به همین دلیل به خودت می‌گویی:

من عزمی راسخ برای تغییر نگاهم به راه می‌اندازم. عزمی راسخ برای تفسیر اتفاقات به شیوه‌ای دیگر. سپس اولین قدم را با ایمان بر می‌دارم و ایمان دارم‌، مراقب ورودی‌های ذهنم هستم‌، باورهای قدرتمندکننده را می‌سازم تا در طی مسیر، راه کارها به من گفته ‌شود. آنوقت به میزان ایمان و باوری که می‌سازی، راهکارها هم به تو گفته می‌شود.

قطعاً نتیجه نهایی آن باور‌، به یک کار عملی و فیزیکی منتهی می‌شود. زیرا ما درجهان فیزیکی زندگی می‌کنیم.

اما این دو همزمان و با هم پیش می‌روند یعنی نگرش جدید تو را به سمت راهکار جدید هدایت می‌کند و اقدام برای آن راهکار و انجام دادنش‌، بخشی از فرایند ثابت شدن آن نگرش جدید و ساخته شدن باور قدرتمندکننده‌ی جدید است.

باورها همیشه به اقدام و عملی فیزیکی منتهی می‌شوند. حتی باورهای محدودکننده هم به اقدام منتهی می‌شوند.

تمامی راهکارهایی که همین حالا داری و جواب نمی‌دهد‌، نتیجه همان باورهای محدودکننده هستند.

اما تفاوت اینجاست که وقتی باورهای قدرتمند کننده ساخته می‌شود‌، به سمت عمل فیزیکی‌ای هدایت می‌شوی که مسئله‌ات را حل می‌‌کند و نتیجه‌اش شما را راضی می‌کند.

و مهم‌تر از همه، آن عمل فیزیکی کوه کندن و زجر کشیدن نیست‌، بلکه در راستای علائق شماست . کاری است که شما آن را دوست داری و از آن لذت می‌بری ضمن اینکه نتیجه‌اش هم راضی کننده است.

اما تفاوت اینجاست که آن باورها، راهکارهایی را الهام می‌کند که جواب می‌دهد و کسب و کار را در مسیری هدایت می‌کند که هزینه‌های کار مرتباً کاهش و سود آن مرتباً افزایش داشته باشد.

پس تفاوت ساخته شدن یک باور قدرتمند کننده و ساخته نشدن آن، تفاوت در هدایت به سمت دو راه حل متفاوت برای مشتری یابی، بازاریابی، تبلیغات، تولید محصول و … است. که یکی از آنها جواب می‌دهد اما دیگری فقط هزینه‌ها را بیشتر می‌کند.

یعنی وقتی باور ساخته می‌شود، شما در زمان مناسب و در مکان مناسب، عملکرد مناسب را نشان خواهید داد.

این‌ها مواردی است که محمد جانبلاغی مفصلاً در آموزش قانون جذب به آن پرداخته است.

از نحوه مشتری یابی، بازاریابی، تولید محصول، انتخاب بازار و …

برای همین در دوره آموزش قانون جذب ، آموزش‌های محمد جانبلاغی به شدت بر موضوعات اساسی و ساختن باورهایی تمرکز دارد که‌، پایه‌های کسب و کار را روی اصول محکمی بنا می‌کند که‌، به مسیر فرصتها و بازارهایی هدایت می‌شود که انتهایی برای گسترش‌ آن وجود ندارد.

کسب و کاری که مرتباً در حال رونق و رشد خواهد بود.

دوستدارتان محمد جانبلاغی

5/5 - (17 امتیاز)