اعتماد و احساس امنیت پیدا کردن فرد امین و مورد اطمینان چه در روابط نزدیک و چه در روابط دور یا رسمی ، کار ساده ای به نظر نمی رسد. انسانها دوست دارند دوستان قابل اعتمادی داشته باشند.
دوستانی که بتوانند در روزهای سخت زندگی به آنها تکیه کنند. اعتماد و اطمینان دو واژه ای است که به ظاهر ، ساده می آید اما در اصل جای تعمق بسیار دارد.
وقتی به فردی اعتماد می کنید و حرف دلتان را می زنید و سپس آن را از دهان دیگری می شنوید ؟ چه احساسی به شما دست می دهد؟ مطمئناً احساس خوشایندی نیست. شهروندان ما تا چه میزان به هم اطمینان دارند؟ در یک خانواده ، افراد آن خانواده تا چه حد مورد اعتماد هم هستند؟
چگونه به همسر آینده اعتماد کنیم؟
بصورت ساده، اعتماد یعنی باور و اتکاء به کسی که بر اساس آنچه از او انتظار میرود عمل کند. بدون مقدارِ کم یا زیاد اعتماد، ماشین روابط اجتماعی از کار میافتد.
یک رابطۀ بااعتماد از همان ابتدای کودکی بین کودک و والدین، بخصوص مادر، شکل میگیرد و هر قدر این رابطه مستحکمتر و بااطمینانتر باشد، به همان اندازه در ساختار شخصیت کودک و استحکام رابطۀ خانوادگی و اجتماعی موثرتر است.
کودکانی که رابطه پُراطمینان و مُحکمی با والدین خود ندارند، ممکن است در بزرگسالی در اعتماد کردن به دیگران مشکل داشته باشند. نظر به اینکه اعتماد یکی از پایههای حیاتی روابط اجتماعی است، زندگی برای همچو افراد با چالشهای متعددی همراه است. حالا فرض را بر این بگذارید که شما در موقعیتی قرار گرفته اید که باید شریک آیندۀ زندگی خود را انتخاب کنید و دغدغۀ این را دارید که مبادا انتخاب تان درست نباشد، یا اینکه چطور میتوان به حرفهای شخص مقابل اعتماد کرد.
شما بهتر است در این موارد به این نکات توجه کنید.
یک: معلومات خود در رابطه به فرد مورد نظر را کامل کنید. در رابطه به عادتهای شخصی او تحقیق کنید. آیا تا بهحال به آنچه گفته، عمل کرده است؟ رفتارش مطابق گفتارش است؟ وقتی وعده میدهد، به وعدۀ خود وفا میکند یا بهانه میآورد؟
دو: روابط بین خانوادگیاش چطور است؟ اعضای دیگر خانواده با او چگونه رفتار میکنند؟ این افراد، بین خود چگونه رفتار میکنند؟ این رفتار مبتنی بر اطمینان، اعتماد، و احترام است؟ آیا خوشبینی یا بدبینی بیش از حد وجود دارد؟ بیرون از دایرۀ خانواده، دیگران راجع به این شخص و فامیل او چه نظر دارند؟ دوستانش چه میگویند؟
جمعآوری این معلومات بدون «تعارف»های معمول باشد (مثلاً وقتی یکی از دوستان آن شخص می گوید «او آدم خوب است»، به این جواب اکتفا نکنید و خواهان گرفتن جزییاتِ بیشتر شوید) و افرادی را که از آنها معلومات میگیرید به نوعی تشویق کنید تا نظر خود را صادقانه ابراز کنند.
سه: خود شما در این مورد چه فکر میکنید؟ یک بار بنشینید و با خود صادقانه مسأله را بررسی کنید.
با آنکه دوست داشتن معمولاً مخلوطی از عاطفه و شناخت است، کوشش کنید تا یک بخش بر بخشی دیگر زیاد غلبه نکند، یعنی بخش عاطفی/احساسی بر بخش تعقلی و برعکس. داخل شدن در یک رابطۀ درازمدتی چون ازدواج نباید تنها مبتنی بر احساسات باشد، چون احساسات شورانگیز بخواهی نخواهی بعد از چند سال اول زندگی مشترک تا حد زیادی فُروکش میکنند، ولی این ویژگیهای شخصیتی پایداری چون صداقت، سخاوت، راستگویی، وفاداری یا برعکس آنها اند که باقی میمانند.
چهار: فراموش نکنید که اعتماد کردن معمولاً با مقداری خطر یا ریسک همراه است. شما هیچزمانی – تأکید میکنم هیچزمانی – نمیتوانید موفقیت صد در صد یک رابطه را تضمین کنید، نه برای خود و نه برای دیگران.
فُرمول خوشبختی یک شخص لزوماً برای شما یا دوست شما کار نمیدهد و برعکس از شما شاید برای دیگران کارآمد نباشد. این بدین معنا نیست که احتیاط لازم را نکنید و بگویید «چون من نمیتوانم موفقیت این رابطه را تضمین کنم پس چارهای جز خطرکردن ندارم.» موضوع این است که اگر شما بخواهید بدون پذیرش اندکی خطر به پیش بروید، برای تان بسیار مشکل است تا قادر به انتخاب همسر زندگی خود شوید. انسانها با گذشت روزگار کم یا زیاد تغییر میکنند و به همین شکل، اهمیت و ماهیت رابطهها نیز میتوانند دچار دگردیسی یا تغییر شوند.
پنج: شناخت خود از طرف مقابل را بیشتر کنید. در بند دوم گفتم که معلومات خود راجع به او و خانوادهاش را بیشتر کنید. ولی اگر امکان دارد مدتی با او نشست و برخاست داشته باشید، با هم گفتگو کنید، تبادل نظر کنید، رفتارش را در جریان دیدارها در نظر داشته باشید (البته اگر تنظیم همچو ملاقاتهایی برایتان امکانپذیر است.) معمولاً زنان حس الهامگیری خوبی دارند که اگر بهگونۀ دقیقی از آن استفاده کنند، متوجه میشوند که طرف مقابل با آنها صادق است یا فریبکاری میکند.
راه های جلب اعتماد را یاد بگیرید:
با حرف چیزی را ثابت نکنید
به جای این که با حرف زدن بخواهید کار هایتان را توجیه و اعتماد او را جلب کنید، سعی کنید با رفتار هایتان او را به خود مطمئن کنید. اگر می خواهید با حرف هایتان خود را بهتر از آن چه هستید نشان دهید، باید بگوییم که تضاد میان حرف هایتان و آن چه عمل می کنید، می تواند اوضاع را از این هم پیچیده تر کند.
اگر هم فکر می کنید او شما را آنطور که واقعا هستید نمی بیند و باید با حرف زدن و توضیح دادن به او بقبولانید که صادق و مورد اعتمادید، باز هم در اشتباهید. بیش از حد توضیح دادن نه تنها کمکی به بهتر دیده شدن نمی کند، بلکه خودش می تواند یکی از دلایل شک کردن باشد. پس وفاداری تان را در عمل تان نشان دهید و مسوولیت قضاوت او را بر عهده خودش بگذارید.
به خودتان اعتماد کنید
بی اعتمادی شما نسبت به خودتان، یکی دیگر از دلایلی است که می تواند شک همسرتان را باعث شود. آدم هایی که در مورد عقاید و سبک زندگی شان مطمئن نیستند، هیچ وقت هم مورد اعتماد قرار نمی گیرند.
سعی کنید چارچوب مشخصی برای عقاید تان داشته باشید و با قاطعیت نظر تان را اعلام کنید. به خودتان و توانایی های تان اعتماد داشته باشید تا دیگران هم به شما اطمینان کنند. اگر همسرتان احساس کند که فرد توانا و قدرتمندی هستید، دیگر به خودش اجازه نمی دهد که به شما شک کند. البته این موضوعی نیست که به تنهایی از پس آن بربیایید. اگر شما هیچ وقت آدم قوی ای نبوده اید، نمی توانید یک شبه خودتان را تغییر دهید. کلاس های خود شناسی و جلسات انفرادی با یک روانشناس، می تواند بهترین کمک برای تقویت عزت نفس شما باشد.
به او آموزش دهید
قبل از آن که بخواهید مورد اعتماد قرار بگیرید، باید خودتان بتوانید به دیگران اعتماد کنید. تا زمانی که در کارها تجسس کرده و مثل یک بازپرس از او بازجویی می کنید، نمی توانید انتظار داشته باشید که او به شما اعتماد کند. نمی گوییم نسبت به همه چیز بی اعتنا باشید، اما با راه انداختن یک تعقیب و گریز در زندگی تان، خودتان قبل از هرکسی قربانی خواهید شد. با اعتماد کردن، می توانید راه و رسم تفکر منطقی را یاد بدهید و به او کمک کنید که مثل یک فرد بالغ دنیا را ببیند و زندگی کند.البته این اتفاق یک شبه نمی افتد، پس به آن به چشم یک پروژه بلندمدت نگاه کنید..
زبان یکدیگر را بفهمید
در مورد حسی که دارید با او صحبت کنید. دلایلی که باعث بی اعتمادی تان شده را مطرح کنید و بگویید که به دلیل این موارد، نگاه تان نسبت به او در حال تغییر است. برایش توضیح بدهید که این شک ها به شما و زندگی مشترک تان آسیب می زند و اگر او واقعا اشتباهی نکرده است، باید با رفتار هایش این موضوع را به شما ثابت کند. با گفتن این حرف ها یک دعوای دیگر راه نیندازید و فاصله را بیشتر نکنید؛ تنها با مهربانی و آرامش توضیح دهید و از او برای برگرداندن زندگی تان به روزهای قبل کمک بخواهید.
خودتان قضاوت کنید
شاید همسرتان به دلیل شیطنت، تنهایی، مشکلات زندگی یا هر دلیل دیگری، حرمت ها را شکسته باشد. اما این حرمت شکنی در ذهن هرکسی معنا و مجازات خاص خودش را دارد. برای یک فرد ممکن است یک پنهان کاری ساده، مصداق خیانت و غیربخشش باشد و برای فرد دیگری ممکن است دروغی بزرگ تر و آسیب زننده تر هم باعث از هم پاشیدن زندگی نشود. پس در این زمینه، تجربه ها و واکنش های دیگران را ملاک قرار ندهید و فقط و فقط به خودتان فکر کنید. به دلیل این رفتار چه حسی به شما دست داده، چه برنامه ای برای آینده ارتباط تان دارید، چقدر می توانید از کاری که کرده بگذرید و… برای این موضوع هیچ الگوی ثابت و قانونی وجود ندارد پس فقط به دل خودتان رجوع کنید.
از کجا بدانیم به چه کسی میتوانیم اعتماد کنیم؟
۱ – به آدمها فرصت بدهیم
۲ – به درستی با آنها حرف بزنید
۳ – بیشتر در مورد آدمها بدانید
۴ – ببینید با دیگران چطور رفتار می کنند
۵ – همه آدمها اشتباه می کنند دادن فرصت دوباره به آنهام هیچ اشکالی ندارد
۶ – آیا درس میگیرند؟ برای این مورد، درست مثل مورد سوم، باید شناخت بیشتری درمورد آدمها پیدا کنید.
۷ – از اعتماد کردن به آدمهای خودمحور خودداری کنید.
شاد و سربلند باشید
دوستدارتان محمد جانبلاغی