نظریهٔ عقلانی – عاطفی

نظریه عقلانى – عاطفى (Retional-Emotive) در نیمهٔ دوم قرن بیستم توسط آلرت الیس (Ellis) پایه‌گذارى شد.

وى نخست روانکاو بود، اما در خلال سال‌هاى ۱۹۵۰ – ۱۹۶۰ میلادى در جستجوى روشى بر آمد که بتواند مشکلات روانى را سریع‌تر حل کن و نهایتاً نظریهٔ عقلانى – عاطفى را بنا نهاد.

نظریهٔ عقلانى – عاطفى از افکار فلاسفه‌اى چون اپیکتتوس (Epictetus)، زنو (Zeno)، و سیسرو (Cicero) سرچشمه گرفته است.

به نظر اپیکتتوس، خود واقعه اضطراب و نگرانى ایجاد نمى‌کند، بلکه ریشهٔ اضطراب و نگرانى در افکار و نظام اعتقادى نامعقول انسان قرار دارد. اجتماعى بودن انسان، اثر عقیده و فکر بر رفتار، و حاکم بودن انسان بر سرنوشت خویش – که همگى در نظریهٔ روان‌‌شناسى فردى توسط آدلر نیز مطرح شده است – در پیدایش نظریهٔ عقلانى – عاطفى مؤثر بوده‌اند.

انسان پس از برخورد با محرک بر اساس تفسیر و برداشت خویش، بدان پاسخ مى‌دهد. لذا افکار و نظام اعتقادى فرد در چگونگى پاسخ به محرک‌ها تأثیر دارد. از این‌رو، نظریهٔ عقلانى – عاطفى با نظریه‌هاى روان‌شناسى فردى و رفتار درمانى وجوه اشتراکى دارد (الیس، ۱۹۷۳).

 انواع روش درمانی

براى اینکه افکار و نظام اعتقادى نامعقول مراجع به حداقل کاهش یابند و یا از بین بروند از سه روش درمانى عاطفی، درمان‌شناختی، و درمان رفتارى مى‌توان استفاده کرد.

درمان عاطفى

برقرارى رابطه با مراجع که باید با احساس [vip-members] امنیت و توأم باشد، براى دگرگونى افکار و نظام اعتقادى نامعقول وى ضرورت دارد و موجب مى‌گردد که مراجع مشکل خود را به‌طور صریح و روشن با مشاور در میان گذارد.

مشاور، مراجع را مى‌پذیرد و او را به خاطر افکار و نظام اعتقادى نامعقول مذمت و نکوهش نمى‌کند. مشاور پس از پذیرش و برقرارى رابطهٔ حسنه با مراجع، از هر روشى که مقتضى بداند براى اصلاح افکار و نظام اعتقادى نامعقول مراجع استفاده مى‌کند.

براى پیشگیرى از ایجاد وابستگى شدید مراجع به مشاور، که از این دیدگاه مانع مشاوره است، مشاور از برقرارى صمیمیت بیش از حد با مراجع خوددارى مى‌کند، و با برخوردى مسؤولانه، مراجع را متقاعد مى‌سازد که خود باعث ایجاد و تداوم مشکل مى‌شود و در نتیجه خودش باید فعالانه براى درمان اقدام کند.

درمان شناختى

از طریق این نوع درمان، مراجع از خواسته‌ها و توقعات نامعقول خود، آگاه مى‌شود و پى مى‌‌برد که براى رهائى از اضطراب و نگرانى لازم است خود را از قید و بند مى‌بایستى‌ها، بایدها و اصرارهاى بى‌مورد آزار سازد.

مراجع هم‌چنین مى‌آموزد که پاسخ معقولى براى خواسته‌ها و توقعات خود بیابد، افکار معقول را از نامعقول تشخیص دهد، از شیوه‌هاى عملى و منطقى در حل مشکلاتش استفاده کند، و واقعیت را – هر چند ناگوار باشد – بپذیرد.

مشاور که خود معتقد است مراجع مى‌تواند معقولانه بیندیشد و مسائل خویش را به‌طور منطقى تجزیه و تحلیل کند، مى‌کوشد که دامنهٔ دانش و آگاهى مراجع را در زمینهٔ موضوع بحث به‌طور فعالانه از طریق مباحثه، تشویق به مطالعهٔ منابع مفید و مشاهدهٔ فیلم‌هاى مناسب گسترش دهد.

براى آنکه مراجع دریابد که خودش، مشکل را به‌وجود مى‌آورد و تداوم مى‌بخشد، مشاور ارتباط بین عوامل متعدد (الف – ب – ج) را که در ایجاد اضطراب و نگرانى وى دخالت دارند، براى او بازگو مى‌کند.

اگر حادثهٔ (الف) براى انسان رخ دهد، در فردى که افکار و نظام اعتقادى نامعقول (ب) دارد، عواقب نامعقول (ج) که همان اضطراب و نگرانى است به‌وجود مى‌آید. به نظر الیس، اضطراب و نگرانى مستقیماً توسط واقعهٔ (الف) ایجاد نمى‌شود، بلکه زائیدهٔ افکار و نظام اعتقادى – برداشت‌هاى – نامعقول فرد است.

به بیان دیگر، تلقین مکرر و مصرانه افکار و نظام اعتقادى – برداشت‌هاى – نامعقول فرد است. به‌ بیان دیگر، تلقین مکرر و مصرانه افکار و نظام اعتقادى نامعقول ناشى از حادثهٔ (الف) به خویشتن، باعث اضطراب و نگرانى و تشدید وضع مى‌گردد.

مراجع با تلاش خود و کمک مشاور، به مبارزه با افکار و نظام اعتقادى نامعقول مى‌پردازد و پس از آن رفع آنها، به رفتارى مؤثر و معقول نایل مى‌آید.

درمان رفتارى

مشاور از فنون متعدد رفتار درمانى براى کاهش یا رفع افکار و نظام اعتقادى نامعقول استفاده مى‌کند.

از جمله ایفاى نقش (Role-Playing) براى نشان دادن تلقین‌پذیرى نادرست مراجع، مدل‌سازى (Modeling) براى نشان دادن نحوهٔ پذیرش ارزش‌هاى گوناگون، شوخى و بذله‌گوئى به‌منظور ابطال افکار نامعقول و اضطراب‌زا، حساسیت‌زدائى منظم (Systematic Desensitization) ‌جهت رهاسازى افکار و خواسته‌هاى نامعقول، و تشویق مراجع براى آگاه شدن از عواقب افکار نامعقول و ترغیب او به تغییر این طرز تفکر، به‌وفور در جلسات مشاورهٔ عقلانى – عاطفى به‌کار گرفته مى‌شوند.

دادن تکلیف (Homework) به مراجع، که امکان یادگیرى و عملکرد او را افزایش مى‌دهد. یکى از فعالیت‌هاى مهم مشاور پیرو نظریهٔ عقلانى – عاطفى محسوب مى‌شود.

خلاصه اینکه، مشاور پیرو نظریهٔ عقلانى – عاطفی، به بررسى تاریخچهٔ زندگى مراجع چندان علاقه‌مند نیست، زیرا معتقد است که از این طریق، داستان دردناک زندگى و افکار و نظام اعتقادى نامعقول مراجع تکرار مى‌گردند و ناراحتى او تشدید مى‌شود.

مشاور به‌طور فعال جلسهٔ مشاوره را رهبرى مى‌کند و مراجع را با افکار و نظام اعتقادى نامعقول او آشنا مى‌سازد و به پرسش‌هاى مطرح‌شده پاسخ مى‌گوید.

مشاورهٔ عقلانى – عاطفى براى کاهش و رفع اضطراب، حل مشکلات خانوادگی، مشکلات جنسى نظیر ناتوانی، سردمزاجى و همجنس‌بازی، اختلالات شخصیت، بزهکارى نوجوانان، و بیمارى‌هاى روان‌تنى مؤثر و مفید است.

این شیوهٔ مشاوره در مورد مراجعان باهوش، کارآئى بیشترى دارد. این نوع مشاوره، در مکانى آرام و ساکت به صورت فردى و یا گروهى انجام مى‌پذیرد.
اهداف مشاوره عقلانی – عاطفی

هدف مشاورهٔ عقلانى – عاطفى آن است که افکار و نظام اعتقادى نامعقول مراجع به حداقل کاهش یابند و یا از بین بروند.

لازم به تذکر است که صرفاً رفع علائم ناراحتى مدّ نظر نیست، بلکه بررسى و تجدید نظر ریشه‌اى و اساسى در افکار و نظام اعتقادى مراجع از اهداف مهم این نوع مشاوره محسوب مى‌شود.

به‌عنوان نمونه، اگر مراجعى به علت اضطراب و نگرانى شغلى براى مشاوره مراجعه کند، مشاور صرفاً به رفع نگرانى شغلى نمى‌پردازد، بلکه به مراجع کمک مى‌کند تا به تجدید نظر اساسى و اصلاح افکار و نظام اعتقادى خود اقدام کند.

شیوهٔ اجرا نظریه عقلانی – عاطفی

گفتیم به عقیدهٔ پیروان نظریهٔ عقلانى – عاطفی، اضطراب و نگرانى از افکار و نظام اعتقادى نامعقول حاصل مى‌گردند.

به‌عنوان نمونه، فرد با تلقین به خود مصرانه مى‌گوید که مى‌بایستى تمام آرزوها و توقعات وى ارضاء شوند، در انجام همهٔ امور باید توفیق کامل به‌دست آورد، توسط افراد دیگر باید پذیرفته شود، دیگران همواره باید با او به‌طور مناسب و مؤدبانه رفتار کنند، زندگى در تمام اوقات و زمینه‌ها باید مطلوب و خوشایند باشد و هیچ‌گونه حادثهٔ ناگوارى نباید رخ دهد.

البته اى کاش همهٔ انسان‌ها بتوانند به تمام آرزوها و خواسته‌هاى خود برسند، اما امکانات فردى و اجتماعى به‌گونه‌اى است که رسیدن به تمام امیال و خواسته‌ها را غیرممکن مى‌سازد.

انسان براى مقابله با اضطراب و نگرانى و کاهش رنج ناشى از نرسیدن به امیال و آرزوها، به انجام روش‌هاى متعدد از جمله امید به برآورده شدن آرزوها در آینده، پناه بردن به خیال و رؤیا، و پرداختن به کارهاى دیگر متوسل مى‌شود.

بعضى افراد از مواجهه با موقعیت‌هاى اضطراب‌زا و نگران‌کننده اجتناب مى‌ورزند و به فعالیت مورد علاقه‌اى از قبیل ورزش‌هاى مختلف، کارهاى هنری، مطالعه، مسافرت، و معاشرت با دوستان مشغول مى‌شوند. در این حالت، فرد فرصت چندانى براى تفکر دربارهٔ موضوعات اضطراب‌زا و نگران‌کننده نخواهد داشت.

کاربرد این فعالیت‌ها، گرچه ممکن است در کاهش موقتى اضطراب و نگرانى مؤثر واقع شود، اما چون براى رفع علل اقدامى ریشه‌اى و اساسى به عمل نمى‌آید، پس از اتمام فعالیت احتمال بازگشت افکار مزاحم و اضطراب‌زا وجود دارد.

به عقیدهٔ پیروان نظریهٔ عقلانى – عاطفی، مؤثرترین شیوهٔ درمانى باید اولاً زیاد وقت‌گیر نباشد و در کوتاه‌ترین زمان ممکن، اضطراب و نگرانى مراجع را از بین ببرد؛ ثانیاً براى مشکلات متعدد مراجع، قابل تعمیم باشد؛ و ثالثاً به حل ریشه‌اى و اساسى مشکل بى‌انجامد و اضطراب و نگرانى مراجع پس از درمان دوباره بروز نکند.

براى کاهش اضطراب و نگرانى به‌طور ریشه‌اى و اساسی، مراجع باید بیاموزد که خواسته‌ها و توقعات نامعقول خود را به حداقل رساند، از قضاوت جزمى دربارهٔ مسائل بپرهیزد، توانائى ایستادگى در برابر ناکامى‌ها را فزونى بخشد و با اتکاء به عقل و منطق به زندگیش ادامه دهد.
مفاهیم نظریه عقلانی – عاطفی

پیروان نظریهٔ عقلانى – عاطفی، که اصولاً رفتار را ناشى از افکار و نظام اعتقادى فرد مى‌دانند، به موارد زیر اعتقاد دارند:

۱. انسان از نظر بیولوژیک، تمایل نیرومندى براى تفکر معقول و نامعقول دارد. از طرفى مى‌تواند با اتکاء به افکار معقول از زندگیش لذت ببرد، درست بیندیشد و از کلمات مناسب در تکلم استفاده کند، به انسان‌ها علاقه‌مند باشد و آنها را دوست بدارد، از اشتباهات گذشته عبرت گیرد و به کمال مطلوب برسد.

از سوى دیگر، قادر است با افکار نامعقول، خود و دیگران را به نابودى کشاند، تلقین‌پذیر و آسیب‌پذیر باشد، مسؤولیت اعمال و رفتارش را نپذیرد و زندگى را براى خود و دیگران رنج‌آور و فاجعه‌آمیز سازد (کرسینی، ۱۹۷۳ – Corsini).

۲. عوامل فرهنگى به‌طور عام و ارزش‌ها و آموزش‌هاى خانوادگى به‌طور خاص، افکار نامعقول را تشدید و فرد را مضطرب و نگران مى‌کنند. از این‌رو، انسان گر چه بر اثر عوامل اجتماعى تمایل شدیدى به مضطرب ساختن و نگران کردن خود دارد، در عین حال به مطرح بودن و جلب توجه و برآورده شدن آرزوها و دورى از رنج و ناکامى نیز متمایل است.

لذا، وقتى حادثه‌اى به‌وقوع مى‌پیوندد، فرد بر اساس تمایلات ذاتى مى‌تواند از آن حادثه دو برداشت کاملاً متضاد و متفاوت داشته باشد:

یکى افکار و اعتقادات معقول که با رفتار سالم و منطقى همراه است و مشکلى را به‌وجود نمى‌آورد، و دیگرى افکار و اعتقادات نامعقول که به اضطراب و نگرانى مى‌انجامد.

۳. اضطراب و نگرانى بر اثر تلقین افکار و نظام اعتقادى نامعقول به خویشتن، به‌وجود مى‌آید. لذا اگر فرد بیاموزد که تقلین این‌گونه افکار را متوقف سازد، اضطراب و نگرانى او برطرف خواهد شد و تعادل روانى نیز حاصل خواهد گردید.

چون تلقین‌پذیرى کودک زیاد است، رفتار والدین و تجارب دوران کودکى مى‌توانند به‌ گونه‌اى مؤثر، کودک را براى پذیرش افکار نامعقول آماده کنند. اگر انسان تحت تأثیر افکار و نظام اعتقادى نامعقول قرار نگیرد، با مشکلى مواجه نخواهد شد.

– اعتقاد به اینکه فرد باید مورد توجه و تعظیم و تکریم همگان قرار گیرد و همهٔ کارهایش مورد تائید باشد.

– اعتقاد به اینکه براى احساس ارزشمندی، لازم است فرد از هر نظر کامل و لایق و بى‌نقص باشد.

– اعتقاد به اینکه اگر تمام امور بر وفق مراد نباشند، موجب نهایت نگرانى و بدبختى است.

– اعتقاد به اینکه برخى افراد ذاتاً شرور هستند و باید به شدت توبیخ و سرزنش شوند.

– اعتقاد به اینکه عوامل بیرونى غیرقابل کنترلى موجب اضطراب و نگرانى مى‌گردند.

– اعتقاد به اینکه اجتناب از مشکلات و فرار از مسؤولیت‌ها همواره بهترین و آسان‌ترین روش مواجهه با نگرانى‌ها است.

– اعتقاد به اینکه اتکاء و وابستگى به افراد قوى‌تر براى ابقاء و تداوم زندگى اجبارى است.

– اعتقاد به اینکه تجارب گذشته در چگونگى رفتار کنونى اثرى قاطع و تغییر ناپذیر دارند.

– اعتقاد به اینکه آشفتگى و نگرانى در برابر مشکلات و اختلالات رفتار دیگران، اجتناب ناپذیر است.

– اعتقاد به اینکه همواره براى هر مشکلى فقط یک راه‌حل صحیح و کامل وجود دارد و انسان باید بدان دست یابد.

– اعتقاد به اینکه اضطراب و نگرانى از عوامل و بلاهاى خطرناک و ترسناک به‌وجود مى‌‌آیند و فرد باید به هر ترتیبى شده از وقوع آنها جلوگیرى کند (الیس، ۱۹۷۳).

۵. آگاهى از تأثیر عوامل متعدد گذشته در پیدایش اضطراب و نگرانی، به تنهائى تغییرات مطلوبى را در رفتار به‌وجود نمى‌آورد. بیمار علاوه بر شناخت رفتارهاى نامناسب و مزاحم، باید دریابد که تلقین و بازگو کردن افکار و نظام اعتقادى نامعقول به خود، باعث تشدید و تداوم اضطراب و نگرانى مى‌گردد.

از این‌رو، چون فرد، خود به‌وجود آورندهٔ اضطراب و نگرانى‌هاى خویش است لذا باید شخصاً و فعالانه آنها را رفع کند.

شاد و سربلند باشید

دوستدارتان محمد جانبلاغی

4.6/5 - (9 امتیاز)
فیسبوک
توییتر
لینکدین
پینترست
ردیت
اسکایپ
تلگرام
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
تماس با ما