جریان آب ،بازمانده یک کشتی شکسته را به ساحل جریزه دور افتاده ای برد.
او به درگاه خداوند دعا کرد تا او را نجات بخشد…
ساعت ها به اقیانوس چشم دوخت ،تا شاید نشانی از کمک بیابد اما کمکی نبود…
بالاخره ناامید شد و تصمیم گرفت کلبه ای کوچک بسازد…
روزی هنگام بازگشت به کلبه ،پس از جستجوی غذا ،خانه کوچکش را در آتش یافت…
دود زیادی به آسمان بلند شده بود!
بدترین چیز ممکن!
بسیار اندوهگین شد
«خدایا!…چرا؟!!!»
صبح روز بعد او با صدای بوق یک کشتی از خواب برخاست،کشتی آمده بود تا او را نجات دهد.
مرد پرسید:\”چطور متوجه شدید که من اینحا هستم؟\”
آنها گفتند:\”علامت دودی را که فرستادی،دیدیم!\”
اگر کلبه شما در حال سوختن است،
به یاد آورید که شاید علامتی باشد،برای فرا خواندن رحمت خداوند.
5/5 - (9 امتیاز)