این مقاله محمد جانبلاغی در مورد اضطراب کاملاً تخصصی است.
اضطراب
اضطراب به منزله بخشی از زندگی انسان هاست که حد متعادلی از آن در همه افراد وجود دارد و پاسخی سازش یافته برای محرّک های درونی و بیرونی تلقی می شود؛ به گونه ای که اگر نباشد، زندگی عادی انسان را مختل می سازد.
به گفته استیفن« اگر اضطراب نبود، همه ما پشت میزهایمان به خواب می رفتیم»
اضطراب در پاره ای از مواقع سازندگی و خلاقیت در فرد پدید می آورد، امکان تجسم موقعیت ها و سلطه بر آن ها را فراهم می سازد و فرد را برای مواجه شدن با مسئولیت های مهمی مانند آماده شدن برای امتحان یا پذیرفتن وظیفه اجتماعی برمی انگیزد.
برای مثال اضطراب انسان را وادار می کند تا به موقع از خواب بیدار شود و سر کارش حاضر باشد، هنگام رانندگی خوابش نبرد، از پول و اشیای قیمتی خود مراقبت کند و برای کارهای مهم زندگی اش برنامه ریزی نماید.
بنابراین اضطراب به منزله بخشی از زندگی هر انسان، یکی از مؤلفه های ساختار شخصیت وی را تشکیل می دهد و از این زاویه است که پاره ای از اضطراب های کودکی و نوجوانی را می توان بهنجار دانست و تأثیر مثبت آن ها را بر فرایند زندگی پذیرفت؛ چرا که این فرصت را برای افراد فراهم می آورد تا مکانیزم های سازشی خود را در راه مواجهه با منابع تنیدگی زا و اضطراب انگیز گسترش دهد. پس اضطراب لزوماً پدیده ای نابهنجار و مرضی نیست؛ چنان که در تعریف آن گفته شده:
«اضطراب، واکنش فطری و بهنجار به یکی از دو امر است: الف، تهدیدی که متوجه شخص، نگرش ها یا حرمت خود او می شود؛ ب، فقدان افراد یا چیزهایی که مایه اطمینان و امنیت او می باشند».
اما اگر اضطراب از حد متعادل فراتر رود، یعنی جنبه مزمن و مداوم بیابد، نه تنها پاسخ سازش یافته نیست؛ بلکه منبع شکست، سازش نایافتگی و استیصال گسترده ای می شود که فرد را از بخش عمده امکاناتش محروم می کند و انواع اختلال های اضطرابی را که از اختلال های شناختی و بدنی، تا ترس های ناموجّه و وحشت زدگی ها گسترده اند، به وجود می آورد.
از طرفی پیچیدگی های جاری تمدن، سرعت تغییرات و بی توجهی به مذهب و ارزش های خانوادگی، برای افراد و اجتماع، تعارض ها و اضطراب های تازه ای به وجود آورده است و در این میان، زنان که توان کمتری دارند، آسیب بیشتری می بینند.
شاید به همین دلایل است که اضطراب یا به عبارت بهتر اختلال های اضطرابی، احتمالاً از همه اختلال های روانی شایع تر است و نسبت آن در زنان، دو برابر مردان می باشد.
۱٫ تاریخچه
اختلال های اضطرابی که تا سال های اخیر در مقوله « روان آزردگی ها» قرار داشتند، در قرن هیجدهم برای نخستین بار از سوی «ویلیام کولن» پزشک اسکاتلندی به کار رفت.
در خلال قرن نوزدهم، دیدگاه مبتنی بر پدیدآیی زیست شناختی روان آزردگی، کسانی را که به رغم سلامت ظاهری جسمانی، رفتار انعطاف ناپذیر و خودتخریب گر داشتند، به عنوان روان آزرده می شناختند و تصور می شد که این افراد از «اختلال های عصب شناختی» ناشناخته ای رنج می برند. در آغاز قرن بیستم، این دیدگاه جای خود را به دیدگاه فرویدی مبتنی بر « پدیدایی روان شناختی» داد.
فروید اصطلاح«نوروز اضطراب» را ابداع کرد و بر این نکته تأکید ورزید که اختلال روان آزردگی، از علل جسمانی ناشی نمی شود، بلکه ریشه در اضطراب دارد؛ بدین معنا که وقتی خاطرات و امیال سرکوب شده ناهشیار سعی می کنند به سطح هوشیاری راه یابند، اضطراب به منزله علامت هشداردهنده از پایگاه «من» آشکار می شود و در قالب رفتارهای نوروزی ظهور می کند.
نظریه فروید، مقبولیّت عمومی پیدا کرد و مبنای طبقه بندی روان آزردگی در طبقه بندی تشخیصی و آماری انجمن روان پزشکی آمریکا(DSM)شد.
در دهه های اخیر، نظریه پردازان«رفتاری نگر» به مخالفت با این دیدگاه پرداخته اند. انتقاد اصلی آن ها متوجه این نکته است که روان آزردگی، گستره ای وسیع تر از آنچه را در وضع کنونی تحت عنوان اختلال های اضطرابی مشخص می شود، پوشش می دهد.
بدون تردید انتقادهای دیگری نیز در این باره عنوان است. پاره ای از نویسندگان، اضطراب را مانند هوش، سازه ای استنباطی می دانند که بر اساس گزارش های فاعلی، رفتارهای اجتنابی و علامت های فیزیولوژیکی سنجیده می شود؛ در حالی که هنوز درباره شیوه های سنجش این نشانه های اضطرابی و چگونگی بروز آن ها در افراد متفاوت، اتفاق نظر وجود ندارد.
بنابراین در مورد این اصطلاح توافق عامی نمی بینیم. افراد مختلف به گونه های متفاوت آن را بیان می کنند و پژوهشگرانی هم که در مورد آن سخن می گویند، ممکن است هر کدام پدیده های متفاوتی را در نظر داشته باشند؛ یکی تظاهرات جسمانی را مدنظر قرار می دهد و دیگری گزارش های درونی را قصد می کند.
امروزه دیگر نمی توان اضطراب را در قلمرو آنچه روان آزردگی خوانده می شود محدود کرد؛ زیرا همان طور که ذکر شد، این احساس در افراد بهنجار نیز تجربه می شود و در بیماران روان گسسته، افسرده و منحرفان جنسی هم وجود دارد.
گستردگی مفهوم اضطراب از این جنبه، مشکلات بیشتری را در راه فراهم کردن ضوابط تشخیصی ایجاد می کند. پس می توان از خود پرسید که قلمرو اختلال های اضطرابی بر اساس چه ضوابطی متمایزکردنی است؟ در حد خطوط کلی می توان گفت که اختلال های اضطرابی، به مجموعه ای از اختلال ها پوشش می دهند که اضطراب یکی از نشانه های اصلی آن هاست.
وجه مشترک این اختلال ها، رنج روانی و به خصوص حالت اضطرابی است که به صورت محض یا همراه با نشانه های دیگر متجلی می شود.
بنابراین با در نظر گرفتن موضع گیری های مختلف متخصصان در این زمینه و همچنین با توجه به وجه مشترک این اختلال ها، می توان پذیرفت هر اختلالی که نشانه اصلی آن اضطراب است، خواه این اضطراب به صورت پراکنده و مبهم آشکار شود، خواه مزمن یا متناوب باشد، خواه به موقعیت های معین وابسته باشد یا آن که در موقعیت های متنوع بروز کند، می تواند در قلمرو اختلال های اضطرابی قرار گیرد.
۲٫ تعریف اضطراب
درباره اضطراب تعریف های زیادی وجود دارد، ولی دست یافتن به تعریفی دقیق از اصطلاح اضطراب، بسیار دشوار به نظر می رسد. با این وصف، برخی از تعریف های عمده آن را ارائه می دهیم:
۱٫ بک(۱۹۷۸): اضطراب، حالت هیجانی، مبهم و نامطلوب همراه با تظاهرات بیرونی، وحشت و آشفتگی است که در اثر یک تهدید و عدم مقابله صحیح با آن حادث می شود.
۲٫ گودوین(۱۹۸۲):«Anxiety»از کلمه لاتین «Anxoius»به معنای احساس فشردگی در قفسه سینه ریشه می گیرد. اضطراب به ترس بدون منشأ مشخص اطلاق می شود؛ یعنی شخص نمی داند چرا می ترسد یا ترس او از خطر نامناسب به نظر می رسد.
۳٫ سالیوان(۱۹۵۵): اضطراب، حالت ناخوشایند شدیدی از تنیدگی است که از تجربه نارضایتی در روابط میان فردی ناشی می شود.
۴٫ می(۱۹۶۷): اضطراب، نگرانی و تشویشی است که به دلیل مورد تهدید قرارگرفتن ارزش های حافظ شخصیت وجودی انسان، ایجاد می شود.
۵٫چاپلین(۱۹۷۵): اضطراب عبارت است از واکنش فرد در مقابل یک موقعیت ضربه آمیز، یعنی موقعیتی که زیر تأثیر بالا گرفتن تحریکات، اعم از بیرونی و درونی، قرار گرفته و فرد در مهارکردن آن ها ناتوان است.
۶٫ لافون(۱۹۷۳): اضطراب عموماً انتظاری به ستوه آورنده است، به منزله چیزی که در تنشی گسترده و وحشت آور و غالباً بی نام اتفاق می افتد. این حالت که به صورت احساس و تجربه کنونی، مانند هر اغتشاش هیجانی در دو سطح هم بسته روانی و بدنی در فرد پدید می آید، ممکن است به یک تهدید عینی اضطراب آور نیز وابسته باشد.
۷٫ پیه رون(۱۹۸۵): اضطراب یک ناراحتی روانی و بدنی است که بر اثر ترسی مبهم و احساس ناایمنی و بدبختی قریب الوقوع در انسان به وجود می آید.
۸٫ ربر(۱۹۸۵): اضطراب به منزله حالت هیجانی توأم با هوشیاری مستقیم از بی معنایی، نقص و نابسامانی جهانی است که در آن زندگی می کنیم.
۹٫ کاپلان(۱۹۹۴): اضطراب یک احساس منتشر، بسیار ناخوشایند و اغلب مبهم دلواپسی است که با یک یا چند تا از احساس های جسمی همراه می گردد.
۱۰٫(DSM-IV)1994: اضطراب عبارت است از نگرانی قبل از وقوع خطرات یا بدبختی های احتمالی در آینده که همراه با احساس بی لذتی یا علامت های جسمانی تنش باشد؛ منبع خطر پیش بینی شده می تواند درونی یا بیرونی باشد.
در جمع بندی کلی تعریف هایی که گفتیم، اضطراب احساس رنج آوری است که با یک موقعیت ضربه آمیز کنونی یا انتظار خطری که به شی غیر معیّن وابسته است و فرد هم منبع آن را به روشنی درک نمی کند، تعریف می شود.
۳٫ نشانه های اضطراب در سطوح مختلف
اضطراب در سطوح مختلف رفتاری، بدنی، ارتباطی و شناختی، می تواند نشانه های مختلفی داشته باشد که در جدول زیر به آن ها اشاره می کنیم.
جدول(۴-۱)برخی نشانه های بالینی اضطراب در سطوح مختلف
نشانه های بالینی | سطوح اضطراب |
الف)خشم ب) تخریب گری ج) فزون کنشی | ۱٫اضطراب در سطح رفتار |
الف) شاخص های فیزیولوژیکی: تغییر ضربان قلب، افزایش فشارخون، بحران های تنفسی، خشک شدن دهان، پریدگی رنگ، انقباض های مری، فزون تنودی مثانه و… | ۲٫ اضطراب در سطح بدنی |
الف) بازداری ارتباطی ب) اجتناب ج) وابستگی اضطراب آمیز | ۳٫ اضطراب در سطح ارتباطی |
الف) اختلال تمرکز و حافظه ب) بازداری عقلی | ۴٫اضطراب در سطح شناختی |
۴٫ واکنش اضطراب در نوجوان
بر نوجوانی که دچار اضطراب شدید است، احساس ترس ناگهانی چیره می شود؛ گویی قرار است برایش حادثه بدی رخ دهد. ممکن است بی قرار و ناآرام شود، به سادگی از جا بپرد و علایم جسمانی مثل تهوّع، سردرد، سرگیجه و استفراغ در او پدید آید.
در این حالت، فراخنای توجه و حواس او منحرف می شود، اختلال در خوابش پیش می آید و ممکن است نتواند به راحتی به خواب رود، در خواب هم بی قرار باشد و به طور کلی دچار کم خوابی شده، زیاد غَلْت بخورد و گاهی هم کابوس می بیند و حتی در خواب راه برود.
اگر هیچ گونه دلیل بیرونی آشکاری برای اضطراب شدید نوجوان نباشد، ممکن است نگران شود که این حالت های او از کجا سرچشمه می گیرد و در اوضاع و وقایع بیرونی و نسبتاً جزئی به دنبال علت آن باشد. البته معمولاً با بررسی دقیق تر روشن می شود که عوامل به مراتب اساسی تر و پراهمیت تری دخالت دارند؛ عواملی که ممکن است نوجوان به آن ها آگاهی نداشته باشد؛ مانند اختلال در روابط فرزند و والدین، نگرانی در مورد مشکلات بزرگ شدن و ترس و احساس گناه در مورد سائق های جنسی و پرخاشگری.
بنابراین، واکنش های اضطراب نوجوان از این قرار است: انزوای روانی، ناتوانی در انجام تکالیف درسی و علایم دائمی جسمانی؛ مانند دردهای مختلف، اسهال، نفس تنگی و خستگی مفرط.
۵٫ شکل گیری اضطراب در جریان تحول
بررسی های اخیر نشان داده است که در بین اختلال های روانی، اختلال های اضطرابی بیشترین فراوانی را در بین مردم دارد. به نظر می رسد اضطراب پدیده ای رایج و شناخته شده باشد، ولی بررسی های دقیق آن از حد کودک شیرخوار و در طول مراحل کودکی و نوجوانی، نشان دهنده اهمیت و وسعت این اختلال و تنوع شکل گیری و گوناگونی نشانه های آن است. حتی برخی از مؤلفان اظهار کرده اند:
«رفتارهای مرضی را می توان به منزله راه حل های مختلفی دانست که کودک در مقابل اضطراب اتخاذ می کند.».
تظاهرات بالینی اضطراب برحسب سطوح تحول متنوع است و بدین ترتیب، می توان اضطراب پیش کلامی، اضطراب در کودک پس از اکتساب زبان و اضطراب در نوجوانی و بزرگسالی را متمایز کرد که به طور خلاصه در جدول زیر به آن ها اشاره می کنیم.
جدول (۴-۲) انواع اضطراب و تظاهرات بالینی آن ها در جریان تحول
تظاهرات بالینی | نوع اضطراب | در جریان تحول |
تظاهرات در سطح خواب، حالت های تنش یا فزون تنودی(hypertonicity )، وارفتگی و ناتوانی در جمع و جور کردن خود، در آویختن تنودی حرکتی یا دیداری، بی حرکتی همراه با سکوت و دقت | حالت های اضطرابی زودرس | اضطراب پیش کلامی |
درماندگی به هنگام جدایی از موضوع دلبستگی (مادر)،گریه کردن و ناراحت شدن، واکنش به بزرگسالان آشنا، تحریک پذیری، اختلال موقت در بازی، خواب و خوراک | اضطراب جدایی بهنجار در کودک خردسال | |
نشانه های مختلف اضطراب، شیوه های متفاوت در سطوح مختلف رفتاری، بدنی، ارتباطی و شناختی | انواع اضطراب به صورت مزمن، شدید یا موقت در خلال دوره کودکی | اضطراب در کودک پس از اکتساب زبان |
از موقعیت هایی که مستلزم جدایی هستند، امتناع از خارج شدن از منزل، امتناع از خوابیدن در خارج از منزل، امتناع از رفتن به مدرسه، جدا نشدن از موضوع دلبستگی حتی داخل منزل، دچار کابوس شدن در خواب، ترس مفرط از گم شدن یا مورد تجاوز قرار گرفتن یا تصادف کردن، تپش قلب بالا، سرگیجه و احساس مدهوش شدن، انزوا، ترس و نگرانی از این که خود یا والدین شان دچار سانحه شوند | اضطراب جدایی مرضی در دوره کودکی | |
نگرانی و اضطراب مفرط از رویدادهای آینده مانند امتحانات یا مشارکت در فعالیت های گروهی یا نسبت به رفتارهای گذشته خود، کمال جویی همراه با تردیدهای وسوسه آمیز، پیروی افراطی از دیگران، ناآرامی های مفرط حرکتی، ناخن خایی یا کشیدن موهای سر خود، امتناع از شرکت در فعالیت های رقابتی مثل ورزش، تظاهرات جسمانی مانند ناراحتی های گوارشی، سردرد، حالت تهوع و سرگیجه بدون مبنای عضوی، مشکلات خوابیدن، حالت عصبی و تنش همیشگی | اضطراب تعمیم یافته در کودک(معمولاً کودکان سیزده سال به بالا) | |
تحریک بدنی پراکنده که تظاهرات بدنی متعدد دارد، ترس های مفرط فراگیر، ناتوانی یا اکراه از ترک منزل، مکانیزم های دفاعی(defense Mechanism)«من»، انزوای روانی، احساس از هم پاشیدگی و واقعیت زدایی، علایم همیشگی جسمانی مانند دردهای مختلف، اسهال، نفس تنگی و خستگی مفرط، ناتوانی در انجام تکالیف درسی | -بحران های اضطراب به طور ناگهانی یا تدریجی، فراگیر یا پراکنده | اضطراب در نوجوانی |
۶٫ دیدگاه های نظری درباره اضطراب
۶ -۱٫دیدگاه روان پویشی
در دیدگاه روان پویشی، درباره منبع و ماهیت اضطراب اختلاف عقیده وجود دارد که در این جا به بررسی چند نظریه می پردازیم:
فروید درباره اضطراب دو نظریه دارد: او در نظریه اول، در سال ۱۸۹۵، اضطراب را نتیجه مستقیم جلوگیری و سرکوب تکانه های ناهشیار دانست. بر اساس این دیدگاه، سرکوبگریِ این تکانه موجب می شود که اضطراب نِوروزی به وجود آید. البته فروید در سال ۱۹۲۶، نظریه اضطراب خود را بازنگری کرد و این بار سرکوب گری را مبنای اضطراب ندانست، بلکه آن را به منزله نتیجه اضطراب تلقی نمود.
آنّا فرویددر بخش نخست آثارش، همّ خود را مصروف توصیف اضطراب هایی کرده که در ریخت های مختلف، بر «من» هجوم می آورند و موجب می شوند که مکانیزم های دفاعی مختلف در فرد برای مقابله با آن ها به کار افتند.«من» در مواجهه با خواسته های کشاننده ای «بن»، از مکانیزم های دفاعی که به کار اضطراب می آیند، یاری می طلبد.
کلاین معتقد است که تعارض بین کشاننده زندگی و کشاننده مرگ، انسان را از بدو تولد در معرض اضطراب قرار می دهد. بنابراین از دیدگاه کلاین، برای درک اضطراب باید به غریزه مرگ یعنی مفهوم پرخاشگری پناه برد.
اشپیتز بر کنش هشداردهنده اضطراب و وابستگی آن با یادگیری و پیش بینی تأکید می کند؛ به طور آشکارا می بینیم که در نظام وی، اضطراب در حکم علامت محرکی است که هدف آن، پیش گیری از خطر آسیب دیدگی ناشی از خود دوستداری است.
۶ -۲٫ دیدگاه رفتارشناسی
نظریه پردازان رفتارشناسی طبیعی، ترس و اضطراب را به منزله شیوه های سازش با محیط طبیعی تلقی کرده اند، صرف نظر از آن که با اضطراب شناور، یعنی اضطراب تعمیم یافته بدون موضوع معین و یا اضطراب های مشخص مانند هراس ها که موضوع معینی دارند، سر و کار داشته باشیم.
مرگ، هر ارگانیزم زنده را تهدید می کند. هر اندازه افراد بتوانند خود را فعّالانه از خطر دور کنند، به همان اندازه امید زندگی آن ها افزایش می یابد و بخت بقای نوع، افزون تر می گردد. هر قدر تعداد افراد یک نوع محدودتر باشد، فرایند تحول کندتر خواهد بود و مسأله اجتناب از خطرها، اهمیت بیشتری خواهد یافت. البته در اختیار داشتن توانایی های سریع یادگیری و واکنش های بازتابی، برای بقای حیوان کفایت نمی کند؛ بلکه افزون بر آن، حیوان باید دارای یک آمادگی خاص یعنی ترس و به معنای دقیقتر اضطراب باشد تا وی را در یک هشدار و مراقبت بیشینه نگه دارد. از این دیدگاه، تکامل انواع، دست کم باید افراد را دارای تولید درون زاد اضطراب کرده باشد تا بتوانند به منظور زیستن و بقای خویشتن، با حد متوسط خطرهایی که در برابرشان قرار می گیرد مقابله کنند.
اما اگر یک محیط فاقد خطر باشد، تولید درون زاد اضطراب، به اضطراب ها و حتی وحشت زدگی ها می انجامد که در چارچوب فعالیت هایی که در خلاء انجام می شود، تجلی می یابد. در مورد انسان، این احتمال وجود دارد که پاره ای از افراد مانند افراد روان آزرده، آمادگی های ژنتیکی گسترده ای را در قلمرو اضطراب به ارث برده باشند و در هنگام فقدان محرک های متناسب که امکان برون ریزی منظم اضطراب را فراهم می کنند، این تولید درون زاد ممکن است به اضطراب، بی خوابی، خواب دیده های اضطراب آمیز و اختلال های اضطرابی از نوع هراس ها بینجامد.
۶ -۳٫ دیدگاه های انسانی نگر و هستی نگر
نظریه پردازان انسانی نگر و هستی نگر بر این باورند که هراس و اختلال های اضطرابی تعمیم یافته مانند هر اختلال روانی دیگر، هنگامی بروز می کنند که افراد خود را صادقانه موردنظر و پذیرش قرار نمی دهند و در عوض به انکار و تغییر افکار، هیجان ها و رفتار خود می پردازند. این موضع گیری های دفاعی، در نهایت آن ها را به اضطراب مفرط می اندازد. راجرز عقیده دارد که اگر افراد نتوانند در خلال کودکی «توجه مثبت بی قید و شرط» را از افرادی که برای آن ها معنادار هستند دریافت کنند، یک شیوه کنش وری دفاعی در ایشان گسترش می یابد و دیدگاهی انتقادی راجع به خود در پیش می گیرند. به کار بردن این گونه مکانیزم های دفاعی، موجب می شود که آن ها فقط جزئاً به احساسات مثبت درباره خویشتن برسند و به اغتشاش فکری و اضطراب گسترده ای دچار شوند که از احساس تهدیدشدگی همیشگی ناشی می گردد.
۶ -۴٫ دیدگاه شناختی نگر
بیشتر نظریه پردازان شناختی نگر« باورهای سازش نایافته» را ریشه اختلال های اضطرابی می دانند. بِک و الیس نظریه های شناختی را به قلمرو روان شناختی گسترش دادند. این نظریه ها، فرایندهای شناختی را به منزله محور اصلی رفتار، فکر و هیجان تلقی کردند. الیس معتقد بود پاره ای از افراد باورهای بنیادی غیر منطقی دارند که بر چگونگی تفسیر آن ها از رویدادها مؤثر است و واکنش های هیجانی نامتناسبی را در پی دارد. به نظر او، بیشتر کسانی که از اختلال اضطرابی تعمیم یافته رنج می برند، چنین باورهایی دارند.
در نظریه شناختی مشابهی،«بک» اظهار می کند که افراد مبتلا به اختلال اضطرابی تعمیم یافته، باورهای غیر واقع نگر پنهان یا نهفته ای دارند که احساس خطر قریب الوقوع را در آن ها پدید می آورد.
۶ -۵٫ دیدگاه رفتاری نگر
به نظر رفتاری نگرها، تمامی رفتارها از جمله رفتارهای اضطرابی، اکتسابی هستند؛ یعنی از راه شرطی شدن کلاسیک، شرطی سازی کنشی- ابزاری، مشاهده، تقلید یا الگوبرداری و یادگیری اجتنابی فرا گرفته می شوند. بنابراین، اضطراب واکنش شرطی در برابر محیطی خاص است که برای مثال ممکن است شخص با تقلید واکنش های اضطرابی والدین خود، واکنش درونی اضطراب را یاد بگیرد.
۶ -۶٫ دیدگاه فرهنگی- اجتماعی
پژوهش ها و بررسی های زیادی نشان داده اند که فراوانی هراس ها و اختلال های اضطرابی تعمیم یافته، بیشتر در کسانی شیوع دارد که با فشارها و موقعیت های خطرناک اجتماعی مواجه هستند. نتیجه این مطالعات نشان می دهد که در محیط های تهدیدآمیز، افراد احساس تنش گسترده، نگرانی، برانگیختگی و بی قراری می کنند و حتی در این محیط ها، اختلال های خواب که مشخص کننده اضطراب تعمیم یافته است، بیشتر دیده می شود.
همچنین بررسی هایی که در کشورهایی نظیر ژاپن، انگلستان، کانادا، لهستان، هندوستان و تایلند شده، نشان می دهد که جنگ، اختناق، دگرگونی های سیاسی و صنعتی و نیز رخدادهای ملی و امثال آن، افزایش اضطراب در بین مردم را پی دارد.
به امید موفقیت شما
دوستدارتان محمد جانبلاغی