آموزش کاربردی CBT
این یک روش درمانی از طریق صحبت کردن با بیمار است…
• در مرحله اول روان درمانگر تلاش در دریافت طرز تفکر بیمار نسبت به خود پیرامون اطراف و دیگران دارد.
• در مرحله دوم سعی می نماید مسائل و مشکلاتی که موجب تولید اختلالات روانی در فرد گردیده است را پیدا نماید.
“رفتار درمانی شناختی” به شما کمک می کند تا به گونه دیگری اندیشیده و در نتیجه این طرز تفکر جدید شما میتوانید با رفتارهای سالم تر و درست تری در برابر حوادث ناخواسته و ناگوار پیرامونتان برخورد نمائید.
برخلاف سایر روشهای رفتار درمانی که روان درمانگر در پی شناسائی و ریشه یابی علل رفتارهای نامناسب مراجع خود در برابر ناملایمات و حوادث زندگی است تا به او کمک کند، در “رفتار درمانی شناختی” روان درمانگر فقط بر مشکلات زمان حال (اینجا و اکنون) و آنچه موجب ناراحتی و اضطراب در فرد بیمار گردیده است تکیه می کند.
“رفتار درمانی شناختی” (CBT) در چه مواردی کمک کننده است؟
CBT می تواند در موارد زیر کمک کننده باشد:
افسردگی، اضطراب و وسواس، فوبیا (ترس از مکانهای شلوغ و ترس اجتماعی)، استرس، پرخوری، اختلالات وسواسی اجباری، اختلال پس از حادثه استرس، اختلال دو قطبی و جنون.
CBT همچنین میتواند در مواردی که فرد دچار مشکلاتی از قبیل عدم قدرت کنترل خشم یا خود کم بینی و حتی در مورد مشکلات جسمی مانند خستگی ها و دردهای مزمن هم موثر باشد.
چگونه “رفتار درمانی شناختی” به فرد کمک می کند؟
CBT به فرد کمک کرده تا درک بهتری از مسائلی که موجب تولید عدم تعادل روانی در او گردیده اند پیدا نماید.
در این روش خاص روان درمانگر تلاش میکند تا معضل بزرگ شما را به اجزاء کوچکتری تبدیل کرده و این به شما کمک میکند تا معضلات و چگونگی تاثیر گذاری آنرا در زندگیتان بهتر ببینید.
این اجزا عبارتند از :
• وضعیت
این معمولأ شامل یک حادثه تأثرآور و یا یک موقعیت و رویداد دشوار در مسیر زندگی یک فرد است.
بدنبال این وضعیت نامناسب در قسمتهای مختلف ذهن آن فرد تغییراتی ایجاد خواهد شد و این تغییرات زیر میباشد:
• اندیشه
• احساسات
• احساسات فیزیکی
• طرز بر خورد با مشکل
هر کدام از این اجزا می توانند بر یکدیگر تاثیرگذار باشند. طرز تفکر شما درباره یک مشکل خاص موجب تغییر و تحول در حالات فیزیکی و احساسی تان خواهد گردید.
راههای مفید و کمک کننده (Helpful) و غیرمفید و مضر (Unhelpful) زیادی برای حل یک مشکل و معزل در زندگی موجود است و چگونگی حل این معزل بستگی زیادی به طرز شناخت و تفکر فرد دارد.
به عنوان مثال :
وضعیت یا موقعیت مشکل: شما روز بسیار بدی را گذرانیده و خسته و رنجیده هستید. بنابراین تصمیم میگیرید برای تمدد اعصاب و خرید مواد غذائی به بیرون بروید.
همانطور که شما در طول جاده در حال راه رفتن هستید، یکی از اشنایانتان از کنارتان گذشته و ظاهرا، به شما اعتنائی نکرده و شما را نادیده میگیرد.
تغییرات ایجاد شده در فرد میتواند به شکل سالم و مفید و یا غیر سالم و غیر مفید ظاهر گردد.
طرز فکر سالم و کمک کننده
طرز فکر سالم
به نظرمیرسد این دوست من گرفته و درهم و درخود فرورفت بود. تعجب میکنم اگر مسئله و یا گرفتاری خاصی برایش ایجاد شده باشد.
احساسات سالم
احساس نگرانی برای دوستی که به شما بی توجه بوده میکند.
تغییرات جسمی و فیزیکی در فرد سالم
فردی با قدرت تفکر سالم هیچ نوع تغییر خاصی در خود احساس نخواهد کرد.
طرز برخورد با مشکل در فرد سالم
فردی با قدرت تفکر سالم بعد از برگشت به منزل با دوست خود تماس گرفته و از احوال او جویا گشته تا مطمئن شود که او سالم است.
طرز تفکر ناسالم، غیرمفید و مضر
طرز فکر ناسالم
او مرا نادیده گرفته بنابراین او مرا دوست ندارد.
احساسات در فردی با تفکرات ناسالم
احساس کمبود، افسردگی و طرد شدن از سوی دوستش بر او چیره میگردد.
تغییرات جسمی و فیزیکی
در اثر آزردگی شدید فرد ممکن است دچار دل بهم خوردگی، دل پیچه و تهوع نمائید.
طرزبرخورد با مشکل
فرد بلافاصله به خانه برگشته و برای مدتی از برخورد با این دوست خود شدیدأ اجتناب می ورزد.
در مثال بالا کاملأ مشهود است که افراد بسته به موقعیت فکری خود میتوانند واکنشهای احساسی و روانی متفاوتی در برابر حوادث روزمره داشته باشند.
چگونگی ساختار فکری فرد بر روی واکنشهای رفتاری، احساسی و طرز عملکرد او در زندگی تاثیر عمیقی میگذارد.
این نوع افراد با حداقل علائم و شواهد سریعأ به یک نتیجه گیری کلی و منفی میرسند که موجب تولید:
• تعدادی از احساسات ناخوشایند
• رفتارهای غیر سودمند در مسیر زندگی آنان خواهد گردید.
در مورد مثال بالا زمانی که شما با افکاری از قبیل بی اعتنائی، نادیده گرفته شدن از جانب دوست خود ( افکار مضر ) به خانه برگردید، این منجر به احساس افسردگی و غمگینی در شما خواهدگردید.
بر عکس اگر شما قادر باشید که از مجموعۀ افکار غیر مضر استفاد کنید، شما با آن فرد تماس گرفته و با صحبت کردن سعی درپیدا کردن دلیل رفتارغیر متعارف اوبرخواهید آمد.
از این طریق شما احساس بهتری در خود خواهید کرد.
Situation (موقعیت)
این نوع رفتارهای مضر و غیر مفید میتوانند وارد یک دو (چرخه) معیوب, آزار دهنده و بیمار گونه گردند. اگر فردی مداوم از این سیکل معیوب در حل مسائل زندگی استفاده نمائید، این امر موجب افکاری منفی و غیر واقعی در مورد خود و پیرامون اطراف شان می گردد. در نتیجه فرد دچار اضطراب، دلمردگی و افسردگی طولانی مدت خواهد گردید.
“رفتار درمان شناختی یا افکار رفتار درمانی به فرد کمک کرده تا این سیکل معیوب را شکسته و از روش سالم و مفید که در بالا توضیح داده شده در حل مسائل زندگی خود استفاده نمایئد.
تغییر در هر یک از این پنج نقطه (موقعیت نامناسب، افکار مضر، احساسات ناسالم، تغییرات جسمانی آزار دهنده و رفتار مضر و ناسالم) که به یکدیگر زنجیروار متصل میباشند، می تواند تأثیر بسیار چشمگیری در ایجاد رفتارهای سالم و غیر مضر در افراد را نموده و تأثیر بسیاری در بهبود اختلالات روانی آنها داشته باشد.
چگونه افکار، احساس ها را به وجود می آورند؟
فرض اساسی بنیادین شناخت درمانی این است که تفسیر فرد از یک رو یداد، شیوه رفتار و نوع احساس وی را تعیین می کند.
نکته اساسی: (۱) افکار و احساسها پدیده های متمایزی هستند. (۲) افکار هر فرد احساسها و رفتارهای وی را به جود می آ رند.
نمونه کاربرگ درمانگر برای اجرای تکنیک.
من فکر میکنم………… بنابراین احساس میکنم………..
چقدر احساس غمگینی می کنید تا چه اندازه به این فکر معتقدید؟
شدت احساسهایتان را از ۰ % تا ۱۰۰ % درجه بندی کنید، به این صورت که ۰ % یعنی به هیچ وجه این احساسها را نداشتن، ۱۰۰ % یعنی این احساسها را به شدیدترین حالت ممکن داشتن”.
درجه بندی با ور و افکارتان هم همینطور است: ۰ % یعنی به آن فکر به هیچ وجه معتقد نیستید، ۱۰۰ % یعنی به طور کامل به آن فکر معتقدید.
تکنیک پیکان رو به پایین
اگر با او حرف بزنم از من خوشش نمیاید. اگر از من خوشش نیاید حتما من خسته کننده هستم. هیچکس هرگز از من خوشش نمیاید. برای همیشه تنها خواهم ماند. اگر تنها باشم هرگز خوشحال نخواهم بود.
مدل مفهوم پردازی مورد شش مرحله ای
.۱ فهرست مشکلات.
.۲ مکانیزم زیربنایی مطرح شده.
.۳ چگونه مکانیزم مطرح شده مشکلات فهرست شده را ایجاد میکنند.
.۴ تسریع کننده های مشکل فعلی.
.۵ موانع پیش بینی شده برای درمان بر اساس فرمولبندی.
.۶ ریشه یابی مکانیزم در زندگی روزمره مراجع.
چگونه مکانیزم مطرح شده مشکلات فهرست شده را ایجاد می کنند؟
باور هسته ای: من ناتوانم.
باور واسطه ای:اگه چیزی را بطور کامل نمی فهمم پس خنگم.
افکار اتوماتیک: خواندن این کتاب خیلی سخته، هیچوقت اونو یاد نمیگیرم.
هیجانها :غمگینی.
رفتارها: کتاب را میبنند.
پاسخهای فیزیولوژیکی: احساس سنگینی یا خفگی.
رویدادها یا موقعیت های راه انداز: خواندن کتاب
تجارب اولیه کودکی(شکل گیری عوامل مستعدکننده و آسیب پذیری روانشناختی)
شکل گیری باورهای هسته ای/ طرحواره ها
باورهای واسطه ای-قواعد رفتاری/راهبردهای کنارآمدن
افکار خودکار منفی درباره خود، دنیا و دیگران
رویدادهای راه انداز یا ماشه چکان
فعال کردن علایم افسردگی
انگیزشی- تفکر منفی-روانشناختی-رفتاری-هیجانی و عاطفی
تکنیک های رفتاری دیگر
بازنگری فعالیت
برنامه ریزی فعالیت
تعیین تکالیف گام به گام
تسلط و لذت
حل مسئله
شناسایی افکار منفی خودآیند
قبل از تعریف و بیان ویژگیهای فکر منفی خودآیند، بهتر است که درمانگر فکر منفی خودآیند را در یک مثال به وی نشان دهد:
یک مثال از مراجع بگیرد. از وی بخواهد که موقعیت را شرح دهد. هیجان همراه با آن موقعیت را شرح دهد. بگوید در آن زمان، چه به ذهنش خطور کرده است. سپس درمانگر با استفاده از گفته های مراجع، فکر منفی خودآیند را برای وی تعریف کند و ویژگیهای این افکار را بگوید.
ویژگی های افکار ناخودآیند
همه افراد این افکار را دارند.
به ندرت از آنها آگاهیم ولی با اندک آموزشی میتوانیم از آنها آگاه شویم.
تحت فشار، شدت می یابند. و منفی هستند.
ناگهان به ذهن آمده و خودآیند و اتوماتیک هستند. یکباره برانگیخته می شوند. سریع و کوتاه هستند. وقتی که مضطربیم، صحیح به نظر می رسند.
به باورهای زیربنایی ربط دارند و شخصی هستند. ناراحتی ایجاد می کنند. مراجع، بیشتر از هیجان همراه آنها خبر دارد تا خود آنها.
هیجان تولید شده رابطه منفی با فکر زیربنای آن هیجان دارد.
می تواند کلامی، تصویر ذهنی یا هر دو باشند.
بر اساس اعتبار و کاربرد آنها میتوان آنها را ارزیابی کرد.
دو جنبه اساسی افکار منفی خودآیند
محتوا: آنچه که ما فکر میکنیم. مثلث شناختی، خطاهای شناختی، ناامیدی و درماندگی در شناسایی محتوی افکار منفی خودآیند مفید هستند.
فرایند: چگونه فکر می کنیم. اشکالاتی در یادآوری و فراخوانی اطلاعات، آمادگی بیشتر مراجع برای دسترسی به خاطرات منفی گذشته در مقایسه با خاطرات مثبت یا خنثی، ناتوانی در به یاد آوردن جزئیات یک خاطره خاص و در نظر گرفتن کلیت یک رویداد و ضعف در حل مسئله، نگرش سیاه و سفید در پردازش اطلاعات و گرایش به نشخوار فکری.
خطاهای شناختی
ذهنخوانی: شما فرض را بر این میگذارید که میدانید آدمها به چه فکر میکنند بی آنکه شواهد کافی در مورد افکارشان داشته باشید. به طور مثال، “او فکر میکند من یک بازنده ام”.
پیشگویی: آینده را پیش بینی میکنید. پیش بینی میکنید که اوضاع بدتر خواهد شد یا خطری درپیش است. به طور مثال “در امتحان قبول نخواهم شد” یا “این شغل را به دست نخواهم آورد” .
فاجعه سازی: شما بر این باورید که آنچه اتفاق افتاده است یا اتفاق خواهد افتاد آنچنان دردناک و غیرقابل تحمل خواهد بود که شما نمیتوانید آن را تحمل کنید. به طور مثال: “اگر در امتحان رد شوم، وحشتناک است”.
برچسب زدن: یک ویژگی منفی خیلی کلی را به خود و دیگران نسبت میدهید. به طور مثال: “من دوست داشتنی نیستم” یا “او بی لیاقت است”.
به حساب نیاوردن جنبه های مثبت: مدعی هستید که دستاوردهای شما یا دیگران ناچیز و جزئی هستند. به طور مثال: “این وظیفه زن خانه است، بنابراین وقتی به من توجه میکند که شقال مر نکرده است”، “این موف یتها که مهم نیستند، خیلی آسان به دست آمدند”.
فیلتر منفی: به طور تقریبی فکر بر جنبه های منفی متمرکز میشوید و به ندرت به جنبه های مثبت توجه میکنید. به طور مثال: “اگر نگاهی بیاندازید متوجه میشوید چه تعداد آدمهایی هستند که مرا دوست ندارند”.
تعمیم افراطی: فقط براساس یک رویداد خاص، یک الگوی کلی و فراگیر منفی را استنباط میکنید. به طور مثال: “این اتفاق همیشه برای من پیش میآید، انگار من خیلی جاها شکست میخورم”.
تفکر دو قطبی: آدمها یا اتفاقها را به صورت همه یا هیچ می بیند. به طور مثال: “همه مرا کنارگذاشته ا ند” یا وقت تلف کردن بود.
باید اندیشی: رویدادها را برمبنای اینکه چطور باید می بودند تفسیر میکنید و نه بر مبنای اینکه در اصل چطور هستند. به طور مثال “باید خوب عمل کنم، واگر خوب عمل نکنم یعنی شکست خورده ام”.
شخصی سازی: به خاطر اتفاقات ناخوشایند منفی، تقصیر زیادی را به صورت غیرمنصفانه به خود نسبت میدهید و به این موضوع توجه نمی کنید که دیگران باعث تفاقات خاص می شوند به طور مثال “ازدواجم به بن بست رسید، چون من شکست خوردم”.
مقصر دانستن/ سرزنشگری: فرد دیگری را منبع اصلی احساسات منفی تان میدانید و مسئولیت تغییر خودتان را نمیپذیرید. به طور مثال “تقصیر اوست که من الان اینگونه احساس میکنم” یا “تمام مشکلات من تقصیر والدینم است”.
مقایسه های نا عادلانه: اتفاقها را براساس استانداردهایی تفسیر میکنید که واقع بینانه نیستند. به این ترتیب که به افرادی توجه می کنید که بهتر از شما عمل میکنند و در نتیجه خودتان را در مقایسه با دیگران حقیر و پست می بینید. به طور مثال: “او در مقایسه با من موفق تر است” یا “دیگران بهتر از من امتحان دادند”.
همیشه پشیمان بودن: به جای توجه به اینکه من الان چه کارهایی را میتوانم بهتر انجام بدهم، به این موضوع تمرکز دارم که چگونه میتوانستم بهتر از اینها عمل کنم. به طور مثال: “اگر تلاش کرده بودم، میتوانستم شغل بهتری داشته باشم” یا “نباید این حرف را می زدم”.
چه میشود اگر؟/ نکند که؟: یک سلسه سؤالات میپرسید که همه به این صورت هستند که “چه میشود اگر “، اتفاق خاصی بیافتد؟ و البته شما هرگز از پاسخی که به خود میدهید راضی نیستید. به طور مثال: “درست، ولی اگر مضطرب شوم چه؟” یا “اگر نتوانم درست نفس بکشم، چه؟”
نادیده انگاری شواهد متناقص
برخورد قضاوتی، خودتان، دیگران و اتفاقها را به جای اینکه فقط توصیف کنید، بپذیرید یا درک کنید، به صورت سیاه و سفید ارزیابی میکنید. (خوب و بد یا برتر و حقیر).
خودتان و دیگران را بر مبنای معیارهای دلبخواه و سلیقهای قضاوت میکنید و به این نتیجه میرسید که خودتان یا دیگران کوتاهی کردهاید. به قضاوت دیگران یا به قضاوت سختگیرانه از خودتان درباره خویش بها می دهید. بهطور مثال “در دانشگاه خوب درس نخواندم” یا “اگر تنیس کار کنم، خوب از آب در نمیآید” یا “ببین او چقدر موفق است، درحالیکه من موفق نیستم”.
بزرگ نمایی-کوچک نمایی، بزرگ جلوه دادن اهمیت رخدادهای منفی و یا در نظر نگرفتن اهمیت رخدادهای مثبت.
روشهای تشخیص افکار منفی خودآیند در جلسه درمان:
تغییر خلق مراجع در جلسه درمان.
نشانه های کلامی و غیرکلامی در طول درمان.
تعریف خاطره یک ناراحتی و تغییر خلق.
یک موقعیت فرضی.
ایفای نقش.
از مراجع بخواهیم که خودش حدس بزند.
احتمالات مختلف را خودمان مطرح میکنیم.
درباره تصاویر ذهنی مراجع از وی سؤال میکنیم.
درباره معنی موقعیت برای مراجع از او میپرسیم.
درمانگر از مراجع می خواهد تا برخی از موقعیتها یا وقایع دشوار و ویژه اخیر را به یاد بیاورد.
درست مخالف فکر را به عنوان یک فرضیه به مراجع عرضه میکنیم.
پرسشهایی جهت شناسایی افکار منفی خودآیند
پیش از اینکه احساس غم، اضطراب یا گناه بکنید چه فکری در ذهن شما وجود داشت؟
شما از اتفاق افتادن چه چیزی می ترسید؟
تفکر دیگران در مورد شما به چه معناست؟
اگر چنین چیزی برای دیگران رخ دهد چه معنایی دارد؟
حدس میزنی در آن موقعیت درباره چه فکر میکردید؟
به نظر خودت درباره چی فکر می کردید؟
فکر میکنی احتمالاً درباره………… یا ………… درمانگر چند احتمال مطرح میکند، فکر میکردید؟
آیا تصویر ذهنی خاصی داشتید یا چیزی به خاطرت آمد که انجام داده بودید؟
معنی آن موقعیت برای شما چه بود؟
در مجموع از این موقعیت چه برداشتی دارید؟
آیا فکر میکردید ……….. درمانگر فکری درست مخالف آنچه را که انتظار میرود، می گوید.
تکلیف روزانه
زیر سوال بردن افکار خودآیند
چه شواهدی وجود دارد؟
شواهد موافق؟
شواهد مخالف؟
آیا توضیح جایگزینی وجود دارد؟
بدترین حالتی که می تواند رخ دهد چیست؟ آیا می توانم آن را تحمل کنم؟
بهترین حالتی که می تواند رخ دهد چیست؟
واقع بینانه ترین پیامد کدام است؟
تأثیر باور من به این فکر خودآیند چیست؟
تغییر طرز فکر من چه تأثیری می تواند داشته باشد؟
چه کاری باید در این باره انجام دهم؟
اگر دوستی در موقعیت مشابه بود به او چه می گفتم؟
پرسش سقراطی
به نظر برخی پرسش سقراطی جایگاه نخست را در فهرست تغییر افکار دارد. سبک سقراطی از بیمار سوالهایی به عمل می آید که کنجکاوی و علاقه بیمار برانگیخته شود. در این سبک درمانگر سعی می کند که بیمار در فرآیند یادگیری شرکت کند.
شکل تخصصی پرسشگری سقراطی کشف راه بری شده است. در این روش درمانگر تعدادی سوال رهنمونی مطرح می کند تا بدین وسیله الگوهای ناکارآمد فکری یا رفتاری آشکار شوند.
مزایای پرسش سقراطی
بهبود رابطه درمانی
برانگیختن حس کنجکاوی و بررسی
ارتقای درک شناخت واره ها و رفتارهای مهم و بالا بردن میزان مشارکت فعالانه بیمار در درمان
تکنیک ها
ثبت و یادداشت تغییر افکار
خودپایی عنصر کلیدی درمان شناختی رفتاری به طور کامل در برگه های ۵ ستونی ثبت افکار و سار روشهای ثبت افکار که به منظور کمک به تغییر افکار خودآیند در بیمار طراحی شده اند تحقق می باید
. در این روش از بیماران خواسته می شود: افکار خودآیند خود را تشخیص دهند. متوجه نتایج مثبت تلاش برای تغییر افکار خودآیند باشند. ستون چهارم پاسخ منطقی محور اصلی ثبت تغییر افکار را تشکیل می دهد. از این ستون برای یادداشت کردن شقهای منطقی در برابر افکار خودآیند ناسازگار و درجه بندی میزان اعتقاد به این شقها استفاده میشود.
تکنیک بررسی شواهد
تغییر اسناد
بیرونی در برابر درونی
عمومی در برابر اختصاصی
ثابت در برابر متغیر
از روشهای مختلف می توان در ایجاد اسنادهای سالمتر در مورد رویدادهای مهم زندگی بیماران استفاده کرد.
از پرسش سقراطی، ثبت افکار و یا بررسی شواهد می توان استفاده کرد. ابتدا مفهوم تغییر اسناد را به طور خلاصه به بیمار توضیح میدهیم و بعد خطوطی روی کاغذ می کشیم و ابعاد اسناد را نشان می دهیم و آنگاه سوالهایی می کنیم که بیمار را در جهت کاوش بیشتر و احتمالا تغییر سبک اسنادی خود سوق دهد.
یکی از این روشها استفاده از دایره پای است.
شناخت ورزی
شناخت ورزی به معنای تجسم کردن تصویر کارهای آینده و یا مشکلاتی که ممکن است بر سر راه قرار بگیرند است. درباره موقعیت پیش از آنکه با آن روبه رو شوید فکر کنید. افکار خودآیند و رفتارهای احتمالی را تشخیص دهید. افکار خودآیند را با استفاده از روش ثبت و تغییر رفتار و یا سایر مداخله های درمان شناختی رفتاری تغییر دهید.
شیوه های سازگارتر فکری و رفتاری احتمالی را تشخیص دهید. راهبرد جدیدی را به کار بگیرد.
کارتهای مقابله
روی این کارتها دستور العملهایی که بیماران باید موقع مقابله با مسائل و موقعیت های مهم به کار بگیرند نوشته می شود.
شناسایی و تغییر باورهای هسته ای
باورهای هسته ای یا بنیادین، مرکزی ترین ایده های فرد درباره خویش، گاهی به این باورها طرحواره نیز گفته می شود. بک معتقد است طرحواره ها ساختارهای شناختی درون مغز هستند و محتوای خاصهر ساختار باور بنیادین نامیده می شود.
بک درنوشته های اول خود باورهای بنیادین را به دو دسته تقسیم کرده است: باورهایی که محوریت آنها درماندگی و بی یاوری است. باورهایی که با دوست داشتنی نبودن در اربتاط هستند.
این باورها در کودکی و هنگامی که کودک با اطرافیان نزدیک و مهمش تعامل میکند و نیز در رویارویی با یک سلسه موقعیتها ایجاد می گردند.
باورهای بنیادین منفی تنها تحت فشارهای روانی به سطح می آیند و خود را نشان میدهند. بر خلاف افکار خودآیند باورهای بنیادین که بیمار آنها را درباره خودش صحیح می داند جزییات روشنی نداشته و تنها زمانی جزییات و ریزه کاری های باورهای بنیادین ورش می شود که درمانگر پوسته بیرونی را کنار برند.
درمانگر این کار را با پرسش مکرر از بیمار درباره معنای افکار بیمار به شیوه ای که قبلا در تمرین پیکان رو به پایین ذکر گردید انجام می دهد.
باورهای بنیادین منفی معمولا فراگیر، بیش از حد تعمیم یافته، و مطلق هستند. زمانی که یک بارو بنیادین فعال شده است بیمار نمی تواند به سهولت داده هایی را که از آن باور حمایت نمی کنند پردازش کند. اما وی اغلب در تشخیص اطلاعات مغایر با باور بنیادین شکست خورده و یا اطلاعات مغایر را تحریف می کند.
شاد و سربلند باشید
دوستدارتان محمد جانبلاغی
عالی.تشکراززحمات تان
عالی بود مفید و کاربردی ،از زحماتتون سپتسگذارم