آسان ترین راه تغییر باورها جهت دستیابی به آرزوها
در نظام باورهای تمام انسان ها، باورهای خوب و بد و صحیح و اشتباه وجود دارد و هیچ کس نیست که باورهای بدون اشکال داشته باشد.
زیرا زندگی پر از تغییرات و اتفاق هایی می باشد، که بر روی افراد مختلف تأثیر مثبت و منفی و متفاوتی می گذارد و تا آخر عمر با او باقی خواهد ماند، مگر آن که تصمیم به تغییر باورها بگیرد.
محمد جانبلاغی داستان معروف عقابی در آرزوی پرواز را قبلا در سایت نوشته اند ولی برای اینکه بیشتر به نقش بسیار مهم تغییر باورها در میزان موفقیت پی ببرید دوباره اینجا مطرح می کنند:
عقابی در یک کوه بلند و پرشکوه لانه داشت و بر روی چهار تخم بزرگ خود مینشست. روزی زلزله سبب لرزش صخرهها و سرخوردن یکی از تخمها به پائین کوه گشت.
تخم عقاب داخل مزرعه ای دقیقاً پائین کوه پیش مرغ و خروس ها افتاد. یکی از مرغها به طور غریزی آن تخم را در کنار سایر تخم های خود جای داد و از آن نگهداری و مراقبت نمود تا اینکه تخم شکست و یک جوجه عقاب زیبا از داخل آن خارج شد.
خیلی زود عقاب باور کرد که هیچچیز بیشتر از بقیه ندارد و او هم مانند سایرین، یک مرغ می باشد. عقاب خانه و خانواده خود را دوست داشت، اما روح او برای چیزی بیشتر از آنچه بود، فریاد میکشید.
روزی او با سایر جوجه مرغ ها در مزرعه بازی میکرد، ناگهان به آسمان نگاه نمود، متوجه یک گروه از عقابها در اوج آسمانها گشت.
عقاب فریاد زد: «اووه!» بعد اشک در چشمانش جمع گشت و آرزو نمود که کاش میتوانست همانند آن پرندگان در آسمان اوج بگیرد و پرواز نماید! یکی از مرغها که حرف او را شنید، خندید و گفت: «تو نمیتوانی با آن پرندهها پرواز کنی! تو یک مرغی و مرغها اصلاً قادر به پرواز نیستند!» عقاب هم چنان به افق خیره گشت و پرواز عقابها را تماشا نمود.
خانواده واقعی او آن بالا بودند و او آرزو می نمود که کاش میتوانست با آنها همراه گردد. هر وقتی که رویایش او را وسوسه می نمود که اوج بگیرد و پرواز نماید، با خودش میگفت «این کار ممکن نیست، آن را فراموش کن».
پس از مدتی عقاب آرزوی خود را فراموش نمود و مانند سایر مرغها به زندگی خود ادامه داد تا اینکه مانند یک مرغ مرد.
با توجه به داستان فوق پی می بریم که باور های ذهنی ما و همچنین باورهایی که توسط دیگران از کودکی به ما دیکته شده اند تا چه حد می توانند مسیر ما را در زندگی تعیین نمایند.
یک انسان زمانی میتواند به موفقیت دست یابد، که خودش را باور داشته باشد. برای خود و دیدگاه خود اهمیت قائل گردد و محتاج توجه و نظر دیگران نباشد.
در صورتی که بسیاری از ما از کودکی به جای پیگیری رویاهایمان، به فکر جلب توجه والدین و سایر افراد بوده ایم!
بسیاری از باورهای پایدار منفی ما ریشه در کودکی ما دارند!
از این رو هر زمان برای عملی که از نظر عقل و منطق شما، زشت نیست، احساس پشیمانی نمودید، به دنبال علت احساس پشیمانی خود باشید.
نامربوط بودن آن را برای خودتان تشریح نمایید، بگذارید باور های ذهنی آگاه شما آنقدر زنده و قوی باشند تا چنان تأثیری بر ناخودآگاه شما بگذارد که از لحاظ شدت با تأثیراتی که والدین یا دیگر اعضای خانواده در دوران کودکی بر ناخودآگاه شما گذاشته اند، برابری نماید.
باورهای ذهنی غلط، واکنش های غلط به همراه دارند
بین عقل و بی عقلی حرکت ننمایید. با بی عقلی، صمیمانه برخورد نمایید، ولی نه به آن احترام بگذارید و نه دشمنی نمایید.
زمانی که افکار و احساسات منفی و احمقانه ای در خودآگاه شما پیدا گشت، با آن برخورد ریشه ای نمایید، ریشه آن افکار را بیابید و پس از بررسی دقیق و پی بردن به منطقی نبودشان، آن ها را کنار بگذارید.
اجازه ندهید که نیمی از باورهایتان تابع عقل و نیمی دیگر تابع دلایل غیر منطقی کودکانه شما باشد.
انسان باید به طور عمیق در مورد آنچه عقل به او حکم می کند فکر نماید. اکثر انسان ها زمانی که به طور سطحی باورهای دوران کودکی را کنار می گذارند، فکر می کنند که آن باور را از بین برده اند و کار دیگری باقی نمانده است.
متوجه نیستند که این باور ها هنوز در کمین می باشند. هنگامی به عقیده ی محکم و منطقی می رسیم، لازم است که روی آن عمیق گردیم، به پیگیری نتایج آن بنشینیم.
لازم است که در خود دنبال باور های ناسازگار با این برداشت جدید بگردیم و آن باورهای پایدار شده را حذف نماییم.
در نهایت انسان باید ذهن خود را با باورهای منطقی و مثبت تجهیز نماید، نباید گذاشت که باور های غیرمنطقی ، منفی و بازدارنده بدون بررسی عمیق کنار گذاشته شوند.
می توان با طی نمودن گام های ذیل، باور های مثبت و پایداری را جایگزین باورهای منفی و غیر منطقی خود نماییم:
۵ گام جهت تغییر باورهای پایدار منفی و غیر منطقی به باورهایی مثبت و سازنده
- گام اول – حذف باور و تصویر منفی قبل: هر وقت دچار افکار منفی گشتید، بلند بگویید“حذف”.
- گام دوم – جایگزینی باور ( تصویر) مثبت: بعد از حذف، باور مثبت جدیدی را ایجاد نمایید.
- گام سوم – عبارت تأکیدی و تکرار: باور جدید را در قالب عبارات تأکیدی بنویسید و با صدای بلند تکرار نمایید.
- گام چهارم – تجسم: خود را در حالی که به باور جدید آراسته اید، تصور نموده و بر روی آن تمرکز داشته باشید.
- گام پنجم – ممارست: تکرار و ممارست گام چهارم به مدت ۲۱ روز تا باور جدید جزئی از وجود شما گردد.
نتیجه گیری:
اینکه مرغ باقی بمانید یا اینکه گوهر وجودی خود را نمایان کنید، همه به عهده خودتان است. شما باید باورهای مرغی خود را تغییر دهید و به عقاب بودن خود ایمان بیاورید!
باید بتوانید باور های ذهنی منفی که از دوران کودکی در شما پدیدار و پایدار گشته است را تغییر دهید و تخم باورهای مثبت و سازنده را با طی نمودن مراحل فوق در ذهن خود بکارید و رشد دهید.
آیا بهتر نیست، باورهای غلط دوران کودکی خود را کنار بگذاریم و همچون یک عقاب بزرگ اوج بگیریم؟!!!
شما در این باره چه دیدگاهی دارید…؟
دوستدارتان محمد جانبلاغی